کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرخی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
دهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دهاژ› [قدیمی] dahāz بانگ؛ فریاد؛ نعره: ◻︎ فرخی بندۀ تو بر در تو / از نشاط تو برکشیده دهاز (فرخی: ۲۰۲).
-
غزات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غزاة] [قدیمی] qazāt = غزا: ◻︎ به یک غزات قریب هزار پیل آورد / وزآن گرفته به یک حمله سیصدوپنجاه (فرخی: ۳۴۳).
-
غمگن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی، مخففِ غمگین] [قدیمی] qamgen اندوهگین؛ غمناک: ◻︎ همه تا کوشد اندرآن کوشد / که دل غمگنی کند شادان (فرخی: ۳۱۳).
-
زادسرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ آزادسرو] [قدیمی] zādsarv سرو آزاد: ◻︎ هریکی با قامتی چون زادسرو / هریکی با چهرهای چون ارغوان (فرخی: ۲۶۲).
-
آدرنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ādarang = آذرنگ: ◻︎ نباشد کوه را وقت درنگ تو درنگ تو/ جهان هرگز نخواهد تا تو باشی آدرنگ تو (فرخی: ۴۲۲).
-
آدینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'ādine = جمعه: ◻︎ چو آدینه بهسر برده شد آید شنبه / تا چو ماه رمضان بگذرد آید شوال (فرخی: ۲۲۱).
-
ارغوانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ارغوان) 'arqavāni به رنگ ارغوان؛ سرخ مایل به بنفش: ◻︎ خوشا با رفیقان یکدل نشستن / به هم نوش کردن می ارغوانی (فرخی: ۳۹۲).
-
اندربای
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مخففِ اندربایست] [قدیمی] 'andarbāy = لازم: ◻︎ زهی تن هنر و چشم نیکنامی را / چو روح درخور و همچون دو دیده اندربای (فرخی: ۳۷۲).
-
آهن سلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] 'āhansalab کسی که جوشن یا خفتان فولادی پوشیده باشد: ◻︎ جایی که برکشند مصاف از بر مصاف / وآهنسلب شوند یلان از پس یلان (فرخی: ۳۳۰).
-
آهنینه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به آهن) 'āhanine [قدیمی] ظرف آهنی: ◻︎ همیشه تا نجهد ز آهنینه مرزنجوش / همیشه تا ندمد ز آبگینه سیسنبر (فرخی: ۱۱۹).
-
احدب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'ahdab ویژگی کسی که سینهاش فرورفته و پشتش برآمده است؛ گوژپشت: ◻︎ بس مبارز که زیر گرز تو کرد / پشت چون پشتِ مردمِ احدب (فرخی: ۱۴).
-
اذفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'azfar خوشبو؛ معطر: ◻︎ به باغی کز آب و گلش بازیابی / نسیم گلاب و دَم مشک اذفر (فرخی: ۵۴).
-
بیرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] beyram نوعی پارچۀ نخی نازک: ◻︎ به تیر با سپر کرگ و مغفر پولاد / همان کند که به سوزن کنند با بیرم (فرخی: ۲۳۱).
-
کپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: kapik] ‹کبی، گپی، گبی› (زیستشناسی) [قدیمی] kapi =میمون١: ◻︎ شیری که پیل بشکنَد از بیم تیغ تو / اندر ولایت تو چو کپی رَوَد ستان (فرخی: ۳۳۰).
-
کر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kar زور؛ قوه؛ تابوتوان: ◻︎ مَلِک آن باشد کاو را به سخن باشد دست / مَلِک آن باشد کاو را به هنر باشد کر (فرخی: ۱۰۶).