کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرحسیما پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
سیما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیماء] simā ۱. روی؛ چهره؛ صورت.۲. [قدیمی] ناصیه؛ پیشانی.۳. [قدیمی] علامت؛ هیئت.
-
سیما
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی] [قدیمی] siyyamā = لاسیما
-
فرح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] farah ۱. شاد شدن؛ شادمان شدن.۲. شادی؛ شادمانی؛ سرور.
-
خوش سیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] xošsimā خوشرو؛ خوبرو؛ خوشگل.
-
فرح افزا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farah[']afzā آنچه فرح و شادی را افزون کند.
-
فرح انگیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farah[']angiz آنچه موجب فرح و شادی میشود.
-
فرح بخش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] farahbaxš ۱. = فرحانگیز۲. (طب قدیم) = مفرّح