کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فراوری پایینبهبالا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فروبردن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) forubordan ۱. پایین بردن؛ به پایین بردن.۲. بلعیدن.۳. غرق کردن.
-
شاریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شریدن› [قدیمی] šāridan سرازیر شدن و ریختن آب یا چیز دیگر از بالا به پایین؛ ریختن پیاپی آب از بالا به پایین.
-
شریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹شاریدن› [عامیانه] šor[r]idan ریختن پیاپی آب از بالا به پایین.
-
شش جهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] šešjahat ششسو؛ ششطرف (چپ، راست، پیش، پس، بالا، و پایین).〈 ششجهت عالم: شمال، جنوب، مشرق، مغرب، بالا، و پایین.
-
ساقط
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: سُقّاط و سِقاط] sāqet ۱. افتاده؛ فرودآمده؛ از بالا به پایین افتاده.۲. فرومایه؛ ناکس؛ لئیم.
-
صاعد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] sā'ed ویژگی کسی یا چیزی که از پایین به بالا میرود؛ صعودکننده؛ بالارونده.
-
پرت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] part ۱. دورافتاده.۲. کنار.۳. منحرف.〈 پرت شدن: (مصدر لازم) افتادن از بالا به پایین؛ فرو افتادن.〈 پرت کردن: (مصدر متعدی)۱. دور افکندن.۲. انداختن کسی یا چیزی از بالا به پایین، یا از جایی به جای دیگر.〈 پرتوپلا:۱. پراکنده؛ ...
-
پایین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مقابلِ بالا] ‹پائین› pāy(')in ۱. ویژگی جایی یا چیزی که در ارتفاع پَستتر قرار دارد: دِهِ پایین.٢. ویژگی جایی یا چیزی که در امتداد شمال به جنوب قرار دارد: محلهٴ پایین.٣. آهسته: صدای پایین.٤. کمدامنه: بردِ پایین.٥. [مجاز] کم: دمای پایین، قی...
-
آرواره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ērvārak] ‹ارواره، اروار، اروارک، آره› (زیستشناسی) 'ārvāre هریک از دو قسمت استخوان بالا و پایین فک که دندانها روی آن قرار دارد.〈 آروارهٴ بالا: (زیستشناسی) استخوان آروارۀ بالایی؛ فک اعلی.〈 آروارهٴ پایین: (زیستشناسی) استخ...
-
گلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: garūk] (زیستشناسی) ga(e)lu قسمت عقب دهان که از بالا به دهان و از طرف پایین به مری و قصبةالریه اتصال دارد؛ حلق.
-
پلک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پرک› (زیستشناسی) pelk هریک از پوست بالا و پایین چشم که چشم را میپوشاند و مژهها در لب آن قرار دارد.
-
پلکان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: parrk، جمعِ پله] ‹پلگان› pellekān راهرو پلهپله میان طبقات بالا و پایین عمارت؛ رازینه.
-
شیرازه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) širāze تهبندی کتاب و دفتر؛ حاشیۀ باریکی که صحّاف با ابریشم رنگین پس از تهدوزی کتاب در بالا و پایین آن میدوزد.
-
تورم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tavarrom ۱. ورم کردن؛ آماس کردن؛ آماسیدن.۲. (اقتصاد) [مجاز] بالا رفتن قیمتها و پایین آمدن ارزش پول.
-
الاکلنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [؟] ‹آلاکلنگ› 'al[l]ākolang نوعی وسیلۀ بازی به شکل یک میله یا چوب بلند با تکیهگاهی در وسط و دو نشیمنگاه در دو طرف که با فشار آوردن بالا و پایین میرود.