کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرار کردن با معشوق پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
لعبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: لعبة] lo'bat ۱. هرچیزی که با آن بازی کنند؛ بازیچه؛ اسباببازی؛ عروسک.۲. [مجاز] دلبر؛ معشوق زیبا: ◻︎ گفتهامت مدحتی، خوبتر از لعبتی / سخت نکوحکمتی، چون حکمبن معاذ (منوچهری: ۱۷).
-
دلبر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [مجاز] delbar ۱. کسی که با زیبایی خود دیگری را فریفته و دلباختۀ خود کند؛ برندۀ دل.۲. (اسم) محبوب؛ معشوق.
-
وصال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] vesāl ۱. رسیدن به محبوب و همآغوشی با وی.۲. دست یافتن به چیزی؛ رسیدن.۳. (تصوف) رسیدن به مرحلۀ فناء فیالله؛ رسیدن به معشوق ازلی.
-
عشق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešq ۱. دوست داشتن به حد افراط.۲. شیفتگی؛ دلدادگی؛ دلبستگی و دوستی مفرط.۳. (اسم) [عامیانه] معشوق.〈 عشق ورزیدن: (مصدر لازم) عشق داشتن؛ عشقبازی کردن.
-
تواطؤ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tavāto' با هم سازش کردن؛ با یکدیگر موافقت و سازگاری کردن؛ با هم سازش کردن در کاری.
-
مناغات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناغاة] [قدیمی] monāqāt ۱. با کسی خوشزبانی کردن و او را مسرور کردن.۲. عشقبازی کردن با زنان؛ مغازله کردن با زن.
-
بادام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: vātām] bādām ۱. (زیستشناسی) میوهای کوچک، کشیده، و تقریباً بیضیشکل با دو نوع تلخ و شیرین که روغن آن مصرف دارویی دارد.۲. گیاه درختی این میوه با برگهای باریک و گلهای صورتی.۳. [قدیمی، مجاز] چشم معشوق.〈 بادام کوهی: (زیستشناسی) = ...
-
تسالم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tasālom با هم صلح کردن؛ با هم آشتی کردن.
-
تشاور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašāvor با هم مشورت کردن؛ با هم کنکاش کردن.
-
تعاند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] ta'ānod با همدیگر عناد کردن؛ با هم ستیزه کردن.
-
تنازع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāzo' با هم نزاع کردن؛ با یکدیگر کشمکش و ستیزه کردن.
-
تخاصم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxāsom با هم دشمنی کردن؛ با یکدیگر جنگوستیز کردن.
-
تشاجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tašājor مشاجره کردن؛ با هم نزاع کردن؛ با یکدیگر خلاف و کشمکش کردن.
-
تطبیق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tatbiq با هم مطابق کردن؛ دو چیز را با یکدیگر برابر کردن؛ برابر ساختن.
-
معارزت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: معارَزَة] [قدیمی] mo'ārezat ۱. با یکدیگر مخالفت و سختگیری کردن.۲. با هم دشمنی کردن.