کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فرار کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
گریختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) gorixtan فرار کردن؛ در رفتن؛ گرختن؛ گریزیدن.
-
فر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فرّ] [قدیمی] far[r] ۱. فرار کردن؛ گریختن.۲. گریز.
-
گالیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] gālidan ۱. گریختن؛ فرار کردن.۲. فریاد کشیدن.
-
هرب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] harab ۱. فرار کردن؛ گریختن.۲. کلانسال شدن؛ پیر شدن.
-
کر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کرّ] [قدیمی] kar[r] حمله؛ هجوم.〈 کروفر: [قدیمی]۱. حمله کردن به دشمن و سپس فرار کردن؛ حمله و گریز.۲. [مجاز] جلال و شکوه؛ شوکت و حشمت.
-
فرادادن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] farādādan ۱. دادن.۲. شرح دادن؛ بیان کردن.۳. گردانیدن.〈 پشت فرادادن: (مصدر لازم) پشت گرداندن و فرار کردن.
-
تقطیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqtir ۱. چکاندن؛ قطرهقطره چکانیدن.۲. (شیمی) جدا کردن مادۀ فرّار جسمی از مادۀ غیر فرّار آن بهوسیلۀ حرارت دادن. Δ بسیاری از نوشابههای الکلی از طریق تقطیر بهدست میآید.
-
کلروفرم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chlorophorme] (شیمی) ko(e)loroform مایعی اتریشکل، فرار، اشتعالناپذیر، و سمّی که در پزشکی برای بیهوش کردن بیماران به کار میرود.
-
دررفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) darraftan ۱. [عامیانه، مجاز] گریختن؛ فرار کردن.۲. گسیختن؛ گسیخته شدن.۳. [قدیمی] داخل شدن؛ بهدرون رفتن.
-
استون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: acétone] ‹آستون، آستن، استن› (شیمی) 'aseton مایعی بیرنگ، فرّار، و قابل اشتعال که از تقطیر املاح اسیداستیک بهدست میآید و در تهیۀ رنگ و لاک به کار میرود. بسیاری از مواد را در خود حل میکند و به همین دلیل در پاک کردن لاک ناخن از ...
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ رمیدن) ram = رمیدن〈 رم کردن: (مصدر لازم)۱. از جا دررفتن.۲. گریختن از پیش کسی یا چیزی از روی ترس؛ رم خوردن؛ رم زدن.〈 رم دادن: (مصدر متعدی) ترساندن و فرار دادن. Δ بیشتر دربارۀ جانوران میگویند.
-
انابت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: انابة] 'enābat ۱. (تصوف) رجوع از غفلت به ذکر. Δ گفتهاند که توبه در افعال ظاهری است و انابه در امور باطنی.۲. (تصوف) فرار از خلق به سوی حق.۳. [قدیمی] بازگشتن به سوی خدا؛ توبه کردن؛ دست برداشتن از گناه؛ توبه.
-
پریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [پهلوی: parītan] ‹پاریدن› paridan ۱. پرواز کردن.۲. بالوپر زدن پرندگان در هوا.۳. جهیدن.۴. [عامیانه] جستن از جا بهطور ناگهانی.۵. بخار شدن و به هوا رفتن جسم فرّار از قبیل الکل، بنزین، و آمونیاک.
-
رو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: rōd] ‹روی› ru ۱. رخ؛ چهره؛ رخسار؛ صورت.۲. [مقابلِ پشت] سطح و طرف بیرون چیزی.۳. [عامیانه، مجاز] بیپروایی؛ گستاخی: عجب رویی داری!.۴. [عامیانه، مجاز] حیا.۵. وجه؛ شکل: ◻︎ چو دریای جوشان زمین بردمید / چنان شد که کس روی هامون ندید (فردوسی: ۴...