کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) far[r] = فَرّه
-
فر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: فرّ] [قدیمی] far[r] ۱. فرار کردن؛ گریختن.۲. گریز.
-
فر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: four] fer وسیلهای دربسته مانند اجاق یا تنور که بعضی از غذاها و شیرینیها را درون آن میپزند.
-
فر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: fer] fer ۱. چینوشکن مو.۲. (صفت) دارای چینوشکن؛ مجعد: موهایش فر بود.
-
جستوجو در متن
-
کیان خره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کیانخورده، کیانخوره› [قدیمی] kiyānxorre فرّ کیان.
-
فروزانفر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] foruzānfar فر فروزان؛ دارای فروشکوه درخشان.
-
آشپزخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšpazxāne اتاقی که در آن اجاق یا فر برای پختن غذا درست کرده باشند؛ جای غذا پختن؛ مطبخ؛ آشخانه.
-
ار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مخففِ اَرّه] [قدیمی] 'ar[r] = اره: ◻︎ چو خستو نیاید میانش به ار / ببُرّید و این دانم آیین و فر (فردوسی: ۲/۲۳۱).
-
بریجن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: brēĵan] ‹بریزن، برزن› [قدیمی] berijan ۱. تنور.۲. اجاق.۳. فر.۴. تابۀ گلی یا سفالی که روی آن نان میپزند.
-
بلندپایه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] bolandpāye ۱. بلندمرتبه؛ دارای مقام و مرتبۀ عالی.۲. دارای فر و شکوه.۳. برتر از دیگران.
-
کوکبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: کَوکبة] ko[w]kabe ۱. ستاره.۲. شکوفه.۳. [قدیمی] جماعت؛ گروه مردم.۴. [قدیمی] دستهای از سواران.۵. [قدیمی] فر و شکوه.
-
جاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی باستان] jāh ۱. مقام؛ مکان؛ منزلت؛ جایگاه؛ قدر و شرف؛ علو منزلت؛ شٲن و جلال.۲. فر و شکوه.
-
پیواز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بیواز، خربیواز، خربواز› (زیستشناسی) [قدیمی] peyvāz شبپره؛ خفاش: ◻︎ در جهان روح کی گنجد بدن / کی شود پیواز همفرّ همای (مولوی: مجمعالفرس: پیواز).
-
شگال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] šogāl = زغال: ◻︎ گردد از فرّ شما گوهر الماس جمد / گردد از سهم شما دانهٴ یاقوت شگال (ازرقی: لغتنامه: شُگال).