کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فخر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] faxr ۱. افتخار؛ سربلندی.۲. (اسم) [قدیمی] مایۀ افتخار و نازش: ◻︎ خاک بادا تن سعدی اگرش تو نپسندی / که نشاید که تو فخر من و من عار تو باشم (سعدی۲: ۵۰۳).۳. [قدیمی] بزرگمنشی.〈 فخر کردن: (مصدر لازم) اظهار سرفرازی و سربلندی کردن؛ مب...
-
جستوجو در متن
-
مفخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مفخرة، جمع: مفاخر] [قدیمی] mafxare آنچه مایۀ فخر و نازیدن باشد؛ چیزی که به آن فخر کنند.
-
مفخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] mafxar ۱. جای فخر کردن و نازیدن؛ محل افتخار.۲. آنچه به آن فخر کنند.
-
تفاخر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tafāxor ۱. بر یکدیگر فخر کردن؛ به یکدیگر نازیدن.۲. به خود نازیدن.۳. به چیزی یا کسی فخر کردن.
-
مباهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مباهاة] mobāhāt فخر کردن؛ نازیدن به کسی یا چیزی.
-
مباهی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mobāhi فخرکننده.
-
نازش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) nāzeš فخر؛ افتخار.
-
فخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] fexār نازش؛ فخر؛ مباهات.
-
مفتخر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مفتخِر] moftaxe(a)r فخرکننده؛ بالنده.
-
مناوات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناواة] [قدیمی] monāvāt با هم دشمنی کردن و فخر نمودن.
-
نازنده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) nāzande نازکننده؛ فخرکننده.
-
افتخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'eftexār ۱. فخر کردن؛ نازیدن؛ سرافرازی.۲. (اسم) چیزی که مایه فخر کردن و نازیدن شود؛ مایۀ افتخار.
-
مفاخره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مفاخَرَة] ‹مفاخرت› mofāxere ۱. به همدیگر فخر کردن.۲. به خود نازیدن.
-
مکاثرت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مکاثَرة] [قدیمی] mokāserat ۱. در بسیاری مال به هم فخر کردن.۲. چیرگی کردن.