کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاصله 1 پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
فواصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فاصلَة] favāsel = فاصله
-
مسافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مسافة] masāfat فاصلۀ بین دو مکان.
-
تنگاتنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tangātang فشرده و چسبیدهبههم؛ بیفاصله و نزدیکبههم.
-
تناوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāvob به نوبت و با فاصلۀ معین کاری انجام دادن.
-
خطو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xo(a)tv فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن؛ گام؛ قدم.
-
اورانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: Uranus، مٲخوذ از یونانی (= آسمان)] (نجوم) 'o(u)rānus هفتمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت فاصله از خورشید.
-
نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: nazdīk] nazdik ۱. [مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک.۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود....
-
ارتفاع یاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) 'ertefā'yāb وسیلهای دارای دوربین برای اندازه گرفتن زوایای افق یا فاصلههای سمتالرٲسی ستارگان.
-
آنتراکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: entracte] 'ānt[e]rākt فاصلۀ بین دوپردۀ نمایش یا دوقطعه موسیقی برای استراحت و رفع خستگی.
-
رادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. مٲخوذ از انگلیسی: radiodetecting and rarging: radar] rādār دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع، و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین میکند.
-
ویرگول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: virgule] (ادبی) virgul علامتی به شکل «،» که بین دو کلمه یا دو جمله گذاشته میشود و نشانۀ فاصله یا مکث است؛ کاما.
-
بعید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] ba'id ۱. [مجاز] دارای احتمال کم: بعید میدانم دوباره پیدایش شود.۲. دور؛ با فاصلۀ زیاد.
-
جوانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) javāni ۱. [مقابلِ پیری] جوان بودن.۲. (اسم) (جامعهشناسی) فاصلۀ سنی از ۱۸ تا ۲۵ سالگی.۳. [مجاز] کمتجربگی.
-
دیوپتری
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: dioptrie] (فیزیک) diyoptri واحد اندازهگیری انکسار نور و تحدب و تقعر عدسی که عکس فاصلۀ کانونی بر حسب متر است.
-
فاصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] fāsel ۱. جداکنندۀ دو چیز از هم: خط فاصل.۲. (اسم) = فاصله۳. (صفت) [قدیمی] قاطع.