کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
فاصله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
فاصله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فاصلَة، جمع: فواصل] fāsele ۱. میزان دوری دو یا چند چیز یا چند نفر از هم؛ مسافت.۲. زمان میان دو رویداد: در فاصلهٴ این سالها فرانسهٴ خود را تکمیل کرد.۳. (اسم مصدر) [عامیانه، مجاز] جدایی؛ دوری.۴. (موسیقی) اختلاف زیروبمی دو نت نسبت به یکدیگ...
-
جستوجو در متن
-
فواصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ فاصلَة] favāsel = فاصله
-
مسافت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مسافة] masāfat فاصلۀ بین دو مکان.
-
تنگاتنگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) tangātang فشرده و چسبیدهبههم؛ بیفاصله و نزدیکبههم.
-
تناوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tanāvob به نوبت و با فاصلۀ معین کاری انجام دادن.
-
اورانوس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: Uranus، مٲخوذ از یونانی (= آسمان)] (نجوم) 'o(u)rānus هفتمین سیارۀ منظومۀ شمسی به نسبت فاصله از خورشید.
-
خطو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] xo(a)tv فاصلۀ میان دو پا در راه رفتن؛ گام؛ قدم.
-
نزدیک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: nazdīk] nazdik ۱. [مقابلِ دور] دارای فاصلۀ کم مکانی یا زمانی: راه نزدیک، لحظهٴ نزدیک.۲. [جمعِ نزدیکان] [مجاز] دارای رابطه در دوستی یا خویشاوندی: او از دوستان نزدیک من بود.۳. دارای شباهت تقریبی؛ دارای اختلاف جزئی: شکلها نزدیک به هم بود....
-
ارتفاع یاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (فیزیک) 'ertefā'yāb وسیلهای دارای دوربین برای اندازه گرفتن زوایای افق یا فاصلههای سمتالرٲسی ستارگان.
-
آنتراکت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: entracte] 'ānt[e]rākt فاصلۀ بین دوپردۀ نمایش یا دوقطعه موسیقی برای استراحت و رفع خستگی.
-
رادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی. مٲخوذ از انگلیسی: radiodetecting and rarging: radar] rādār دستگاهی که با استفاده از امواج تشعشعی محل، ارتفاع، و فاصلۀ جسمی را در زمین یا آسمان تعیین میکند.
-
ویرگول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: virgule] (ادبی) virgul علامتی به شکل «،» که بین دو کلمه یا دو جمله گذاشته میشود و نشانۀ فاصله یا مکث است؛ کاما.
-
انبوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: انابیب] [قدیمی] 'ombub ۱. فاصلۀ میان دو بند یا گرهِ نی.۲. هر چیز میانتهی مانند نی.۳. لوله.۴. لولۀ آب.
-
بدست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گدست› [قدیمی] ba(e)dast فاصله بین سر انگشت کوچک تا سر انگشت بزرگ درحالیکه انگشتها از هم باز باشد؛ وجب؛ اندازۀ دست.