کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر جایز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
تجویز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tajviz جایز دانستن؛ جایز شمردن؛ اجازه دادن؛ روا دانستن؛ روا داشتن.
-
مجاز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojāz اجازهدادهشده؛ دارای اجازه؛ جایز؛ روا.
-
ممکن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ محال] momken جایز؛ روا؛ میسر؛ آسان.
-
روا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: rawāk] ravā ۱. جایز.۲. شایسته؛ سزاوار: ◻︎ نه در هر سخن بحث کردن رواست / خطا بر بزرگان گرفتن خطاست (سعدی: ۱۴۵).۳. (فقه) آنچه شرع عمل به آنرا جایز دانسته؛ مباح؛ حلال.۴. [قدیمی] پررونق؛ رایج: ◻︎ ضعف و کساد بیش نترساندم کزاو / بازوی من قوی...
-
مباح
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mobāh ۱. (فقه) ویژگی فعل بدون حُکم.۲. حلالکردهشده؛ جایز؛ حلال؛ روا.
-
مستجیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostajiz آنکه کاری یا چیزی را جایز میداند؛ جایزداننده.
-
اجنبیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: اجنبیَّة، مؤنثِ اجنبیّ] [قدیمی] 'ajnabiyye ۱. = اجنبی۲. (فقه) ویژگی زنی که ازدواج با او جایز است.
-
حلال
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، مقابلِ حرام] (فقه) halāl آنچه که خوردن، نوشیدن، یا انجام دادن آن بهحکم شرع روا باشد؛ روا؛ جایز؛ مباح.
-
مشروع
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mašru' آنچه مطابق شرع باشد و شرع آن را روا و جایز بداند.
-
جایز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: جائز، جمع: جوائز و اجوزه] jāy(')ez ۱. روا؛ مباح.۲. [قدیمی] ممکن.
-
روادار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹روادارنده› ravādār کسی که امری را جایز میشمارد؛ آنکه چیزی را برای کسی حلال میداند.
-
ترخص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taraxxos ۱. (فقه) جایز بودن.۲. [قدیمی] مرخص شدن.۳. [قدیمی] اجازه گرفتن.۴. [قدیمی] رخصت یافتن.
-
سایغ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: سائغ] [قدیمی] sāyeq ۱. جایز؛ روا.۲. گوارا؛ خوشگوار.۳. آنچه بهآسانی از حلق فرو برود.
-
اباحتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اباحت) [عربی. فارسی] 'ebāhati کسی که هر چیز و هر کاری را مباح میداند و ارتکاب هر گناهی را جایز میشمارد.
-
اباحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: اباحَة] ‹اباحت› (فقه) 'ebāhe ۱. مباح کردن؛ حلال دانستن؛ جایز شمردن؛ روا دانستن.۲. مشترک دانستن اموال و املاک.