کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غیر اساسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
اساسی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به اساس) [عربی. فارسی] 'asāsi ۱. بنیادی: کار اساسی.۲. اصلی: تفاوت اساسی.
-
اصلیه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی) [عربی: اصلیَّة، مؤنثِ اصلی، مقابلِ فرعیه] 'asliy[y]e بنیادی؛ اساسی.
-
اصلاح طلب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی] (سیاسی) 'eslāhtalab خواهان تغییرات اساسی در امور کشور به منظور بهبود اوضاع؛ رفرمیست؛ طرفدار اصلاحات. = اصلاحات
-
بروبوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مرکب از بر] barobum سرزمین؛ بوموبر: ◻︎ زمینی که دارد بروبوم سست / اساسی بر او بست نتوان درست (نظامی۵: ۷۶۲).
-
رادیکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radical] rādikāl ۱. (شیمی) بنیان.۲. ریشه و اصل کلمه.۳. (ریاضی) علامت جذر و کعب.۴. (صفت) (سیاسی) طرفدار اصلاحات اساسی در امور کشور برای آسایش مردم.
-
رادیکالیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: radicalisme] (سیاسی) rādikālism طرفداری از تغییرات اساسی و اصلاحات کامل در شئون سیاسی و اجتماعی که سبب تعدیل اوضاع اجتماعی و برطرف ساختن مفاسد میشود.
-
انقلاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'enqelāb ۱. (سیاسی) تحول اساسی در حکومت یک کشور توسط تودهای ناراضی جامعه که باعث تحولات سیاسی و اقتصادی و غیره میشود.۲. آشوب؛ شورش.۳. برگشتن از حالی به حال دیگر؛ دگرگون شدن.۴. (نجوم) رسیدن خورشید به دورترین نقطه از استوای فلکی...
-
یونسکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: U.N.E.S.C.O، United Nations Educational Scientific and Cultural Organization] yunesko سازمان فرهنگی وابسته به سازمان ملل متحد که با کمک به صلح و امنیت ملل، افزایش احترام به عدالت، حکومت قانون، و حقوق انسانی، و آزادیهای اساسی در سال ...
-
یارانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) yārāne ۱. (اقتصاد) کمک مالی دولت به تولیدکنندگان و مصرفکنندگان کالاهای اساسی برای پایین نگهداشتن نرخ آنها؛ سوبسید.۲. (قید) [قدیمی] از روی یاری.۳. (قید) [قدیمی] مانند یاران: ◻︎ هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / وز چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد...
-
اصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اصول] 'asl ۱. بن؛ پی؛ بنیاد.۲. نژاد.۳. قاعده و قانون.۴. ریشه؛ ریشۀ درخت.۵. (حقوق) هریک از مادههای قانون اساسی یا هر قانون دیگر.۶. آنچه وجودش وابسته به خودش باشد؛ خودِ چیزی.۷. بیخ؛ بن هرچیز؛ بخش زیرین هر چیز.۸. خاستگاه.〈 اص...
-
قانون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: قوانین] qānun ۱. دستورها، مقررات، و احکامی که از طرف دولت و مجلس برای برقراری نظم و اداره کردن امور جامعه وضع شود.۲. رسم؛ آیین؛ روش.۳. اصل اثبات شده در یک علم: قانون نیوتن، قانون علیت.〈 قانون اساسی: قانونی که پ...