کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غُصَّةٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غصه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غصَّة، جمع: غُصَص] qosse ۱. حزن؛ اندوه.۲. [قدیمی] آنچه در گلوگیر گیر کند.〈 غصه خوردن: (مصدر لازم) غم و اندوه را در دل نگهداشتن؛ غم خوردن.〈 غصه داشتن: (مصدر لازم) =〈 غصه خوردن〈 غصه دادن: (مصدر متعدی) کسی را اندوهگین س...
-
غصه پرور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qosseparvar غمپرور؛ پرغصه.
-
غصه خور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qossexor غصهخورنده؛ کسی که غم میخورد.
-
غصه دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qossedār غمناک؛ اندوهگین؛ دارای غموغصه.
-
غصه کاه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qossekāh کاهندۀ غصه؛ کمکنندۀ غم و اندوه: ◻︎ گرچه غمسوز و غصهکاه است او / زو برم آب زیر کاه است او (اوحدی: ۵۱۹).
-
غصه گسار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qossegosār غمخوار.
-
غصه ناک
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qossenāk غمناک؛ اندوهگین.
-
هم غصه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamqosse ۱. دو یا چند تن که با هم در غم و اندوهی شریک باشند.۲. دو نفر که غم مشترکی دارند.
-
واژههای همآوا
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی، جمع: اَقساط] qest ۱. یک قسمت از وامی که به چند قسمت تقسیم شده باشد و هر قسمت را در مدت معین بپردازند.۲. عدل؛ داد.۳. حصه؛ نصیب.۴. مقدار؛ میزان.
-
قسط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) qost ریشۀ گیاهی بیساقه با برگهای پهن و ضخیم، با رنگی مایل به زرد، و طعم شیرین که در طب به کاربرد دارد؛ کوشنه؛ قُسطُس.
-
جستوجو در متن
-
غصص
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غُصَّة] [قدیمی] qosas =غصه
-
گرم دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [قدیمی، مجاز] gormdār غصهدار؛ اندهگین.
-
غمستان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qamestān جایی که در آن غم و غصه بسیار باشد؛ ماتمکده.