کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غير متصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غَیر] qeyr ۱. [جمع: اغیار] دیگر.۲. کس دیگر؛ بیگانه.۳. ادات سلب؛ نا (در ترکیب با کلمۀ دیگر): غیرارادی، غیرجایز، غیرخالص، غیررسمی، غیرطبیعی، غیرعادی، غیرعمد، غیرلازم، غیرمٲ کول، غیرمتعظ، غیرمسئول، غیرملفوظ، غیرممکن.〈 غیرِ: (حرف اضافه)...
-
جستوجو در متن
-
درپیوستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) [قدیمی] darpeyvastan ۱. پیوستن؛ متصل شدن؛ ملحق گشتن.۲. (مصدر متعدی) متصل کردن؛ ملحق کردن.
-
همبند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) hamband همبسته؛ متصل.
-
متلاحق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motalāheq پیدرپی؛ متصل به یکدیگر.
-
متلاصق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] motalāseq بههمچسبیده؛ متصل.
-
خندخند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹خنداخند› [قدیمی] xandxand خندۀ بلند و متصل.
-
پیوندانیدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹پیونداندن› [قدیمی] peyvandānidan پیوند دادن؛ پیوند کردن؛ متصل ساختن.
-
مان
فرهنگ فارسی عمید
(ضمیر) [پهلوی: mān] [']emān, mān ضمیر متصل اول شخص جمع: کتابمان.
-
دمبرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمبرگ› (زیستشناسی) dombarg دنبالۀ باریکی که برگ را به شاخه یا ساقه متصل میسازد.
-
پیوستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) peyvastan ۱. پیوند کردن؛ متصل کردن.۲. (مصدر لازم) به هم رسیدن: ◻︎ دو دوست قدر شناسند عهد صحبت را / که مدتی ببریدند و باز پیوستند (سعدی۲: ۴۱۹).۳. (مصدر لازم) به هم بسته شدن؛ متصل شدن.
-
کرپی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] korpi ۱. پلی که روی مرداب بسته شود.۲. پلی که از روی مرداب به دریا متصل گردد.
-
کاردیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: cardia] (زیستشناسی) kārdiyā منفذی در ناحیۀ بالایی معده که به مری متصل میشود؛ فمالمعده.
-
دمگل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹دمگل› (زیستشناسی) domgol میله یا دنبالۀ باریکی که گل را به ساقه یا شاخه متصل میسازد.
-
فم المعده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فمالمعدَة] (زیستشناسی) famolme'de دهانۀ فوقانی معده که مری را به آن متصل میکند.