کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غولدهانه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
دهانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dahāne ۱. محل ورود به هرچیز یا هرجا: دهانهٴ مَشک، دهانهٴ غار، دهانهٴ قنات.۲. = دَهَنه
-
غول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qo(u)l جایی که برای گاووگوسفند در کوه یا صحرا درست کنند؛ آغل؛ غار: ◻︎ گاهی چو گوسفندان در غول جای من / گاهی چو غول گرد بیابان دواندوان (ابوشکور: شاعران بیدیوان: ۸۹).
-
غول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اغوال و غیلان] qul ۱. موجود افسانهای بسیار بزرگجثه و بدهیکل.۲. جانور مهیب مانند دیو؛ هیکل بزرگ.〈 غول بیابان: = 〈 غول بیابانی〈 غول بیابانی:۱. غولی که گمان میرود در بیابان باشد: ◻︎ حذر از پیروی نفس که در راه خدای / ...
-
غول آسا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] qul[']āsā آنچه مانند غول بزرگ و مهیب باشد؛ مانند غول؛ غولپیکر؛ بسیاربزرگ.
-
غول پیکر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] qulpeykar غولآسا؛ بزرگ و مهیب؛ کسی یا چیزی که جثۀ بزرگ مانند غول دارد.
-
غول وار
فرهنگ فارسی عمید
(قید، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی، مجاز] qulvār غولمانند؛ غولآسا؛ مانند غول.