کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غنده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غند، غندش› [قدیمی] qonde ۱. هرچیز پیچیده و گلولهشده.۲. پنبۀ زده شده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ پنبۀ گلولهشده.۳. (زیستشناسی) عنکبوت.
-
واژههای مشابه
-
گل غنده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] golqo(a)nde گلولۀ پنبه؛ پنبۀ زده و گلولهشده.
-
جستوجو در متن
-
بندک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bandak = غنده
-
غند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qond = غنده
-
غندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] qondeš = غنده
-
بنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندک، بندش› [قدیمی] bonjak پنبۀ زدهشده و گلولهکردهشده؛ غنده.
-
بندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندک، پندش، کندش› [قدیمی] bandaš پنبۀ زدهشده و گلولهکردهشده برای رشتن؛ غنده؛ بنجک.
-
گاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) gāle ۱. جوال؛ تاچه.۲. غنده و گلولۀ پنبه.
-
کلن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] kolan پنبۀ زدهشده که آن را برای ریسیدن، گلوله کرده باشند؛ گلوله، غنده.
-
کندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kondeš پنبۀ زدهشده که آن را برای ریسیدن پیچیده و گلوله کرده باشند؛ غنده؛ بندش؛ بندک؛ بنجک.
-
پنجک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پنجش، پندش، پندک› [قدیمی] ponjak پنبۀ زدهشده که گلوله کرده باشند برای رشتن؛ گلولۀ پنبۀ زدهشده؛ غنده؛ پاغند.
-
پندش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بندش، پندک، پند› [قدیمی] pondaš پنبۀ زدهشده که آن را برای رشتن گلوله کرده باشند؛ گلولۀ پنبۀ حلاجیکرده؛ غنده؛ پنجک.