کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غمش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
یزک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] [قدیمی] yazak جلودار؛ پیشرو سپاه؛ پیشتاز لشکر؛ مقدمۀ لشکر؛ پیشقراول: ◻︎ سعدیا لشکر سلطان غمش ملک وجود / هم بگیرد که دمادم یزکی میآید (سعدی۲: ۴۴۹)، ◻︎ حذر کار مردان کارآگهاست / یزک سد رویین لشکرگهاست (سعدی۱: ۷۶).
-
غم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غمّ، جمع: غُمُوم] qam حزن؛ اندوه: ◻︎ تا بشکنی سپاه غمان بر دل / آن بِه که می بیاری و بگساری (رودکی: ۵۱۱)، ◻︎ همه راز این کار با من بگوی / که تا باشمت زاین غمان چارهجوی (فردوسی: ۲/۳۳۵).〈 غم بردن: (مصدر لازم) [قدیمی] = 〈 غم خور...