کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غله پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غلَّة، جمع: غِلال و غَلاّت] qalle ۱. دانۀ حاصل از زراعت گیاهان تیرۀ گندمیان، مانندِ جو، گندم، ارزن، برنج، و امثال آنها.۲. [قدیمی] حاصل زراعت این گیاهان که هنوز برداشت نشده است.۳. [قدیمی] آذوقه.۴. [قدیمی] درآمد و دخلی که از کرایۀ خانه یا...
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [= قلک؟] [قدیمی] qolle ۱. کوزۀ آبخوری کوچک و سرتنگ؛ غلغلک.۲. = قلک
-
غله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی:غُلَّة، جمع: غَلَل] [قدیمی] qolle عطش شدید؛ تشنگی سخت؛ سختی تشنگی.
-
واژههای مشابه
-
غله بوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qallebum ملک یا مزرعهای که بیشتر حاصل آن غله باشد.
-
غله خیز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qallexiz ویژگی مزرعهای که محصول غلۀ آن زیاد باشد.
-
غله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qalledān انبار غله.
-
غله دان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹غولکدان› [قدیمی] qol[l]edān = قلک: ◻︎ خانهٴ غولند بپردازشان / در غلهدان عدم اندازشان (نظامی۱: ۱۴).
-
غله زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qallezār زمینی که در آن غله بسیار کاشته باشند.
-
واژههای همآوا
-
قله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: قلَّة، جمع: قُلَل و قِلال] qolle ۱. [مجاز] بلندترین نقطه چیزی.۲. (زمینشناسی) سر کوه.۳. [مجاز] سبو؛ کوزه؛ کوزۀ بزرگ یا کوچک.
-
جستوجو در متن
-
کانور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کنور› [قدیمی] kānur ظرفی که در آن غله میریزند؛ کندوی غله.
-
مغل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مغلّ] [قدیمی] moqel[l] غلهدهنده؛ جایی که غلۀ فراوان از آن برداشت شود.
-
انبیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'ambis تودۀ غله؛ خرمن غلۀ بادداده و پاککرده.