کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلتان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلتان
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) qaltān ۱. غلتنده.۲. (قید) درحال غلتیدن.۳. [مجاز] هرچیز گرد و مدور.۴. (بن مضارعِ غلتاندن و غلتانیدن) = غلتاندن
-
واژههای مشابه
-
بام غلتان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāmqaltān سنگ بزرگ استوانهای که در زمستان آن را روی بام میغلتانند تا کاهگل بام سفت و سخت شود و چکه نکند؛ غلتک سنگی؛ بامگلان.
-
جستوجو در متن
-
بام گلان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] bāmgolān = بامغلتان
-
مروارید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: marvatit] morvārid جسمی سخت، درخشان، گرد، و سفید یا خاکستری که در بعضی صدفهای دریایی پیدا میشود.〈 مروارید غلتان: مروارید که کاملاً گرد باشد.
-
جعل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) jo'al حشرهای سیاه و پِردار، بزرگتر از سوسکهای خانگی که در بیابانهای گرم پیدا میشود و بیشتر روی سرگین حیوانات مینشیند؛ بالش مار؛ سرگینغلتان؛ سرگینگردان؛ سرگینگردانک؛ خبزدو؛ خبزدوک؛ خزدوک؛ خزوک؛ خروک؛ چلاک؛ چلانک؛...