کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غلام پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: غلمان] qolām ۱. برده، خواه جوان باشد، خواه پیر؛ بنده؛ اجیر.۲. (اسم، صفت) [عامیانه] مطیع؛ ارادتمند.۳. [قدیمی] پسر؛ پسر خردسال.۴. [قدیمی] پسری که موی پشت لبش سبزشده باشد.〈 غلام پست: [قدیمی] کسی که نامههای مردم را از شهری به شه...
-
واژههای مشابه
-
غلام بارگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [قدیمی] qolāmbāregi غلامباره بودن؛ امردپرستی؛ بچهبازی.
-
غلام باره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qolāmbāre پسردوست؛ امردباز؛ بچهباز.
-
غلام بچه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [منسوخ] qolāmbač[č]e ۱. پسرجوانی که بهصورت خدمتکار در خانهای کار کند.۲. در دورۀ قاجار، پسر نابالغی که در حرمسرا کار میکرد.
-
غلام زادگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] qolāmzādegi غلامزاده بودن.
-
غلام زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] qolāmzāde فرزند غلام؛ پسر غلام و بنده.
-
غلام سیاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] [عامیانه] qolāmsiyāh بنده و بردۀ سیاهپوست.
-
غلام گردش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [مجاز] qolāmgardeš دیوار یا دالان حائل میان حرمسرا و قسمت بیرونی عمارت؛ راهرو؛ کریدور.
-
جستوجو در متن
-
اوشاق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹وشاق› [قدیمی] 'o[w]šāq غلام؛ پسر.
-
کنغاله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) ‹کنگغاله، کنگاله› [قدیمی] kenqāle امردباز؛ غلامباره.
-
ارقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ارِقّاء، جمعِ رقیق] [قدیمی] 'areqqā غلامها؛ بندهها؛ بردهها.
-
برده فروش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) bardeforuš فروشندۀ غلام و کنیز.
-
مملوک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی، جمع: ممالیک] [قدیمی] mamluk بنده؛ برده؛ غلام.