کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غصب یا تصرف عدوانی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عدوانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به عدوان) [عربی. فارسی] 'odvāni از روی ظلم و ستم: تصرف عدوانی.
-
تصرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tasarrof ۱. دست به کاری زدن؛ به کاری دست یازیدن.۲. بهدست آوردن؛ چیزی را مالک شدن.۳. در کاری به میل خود تغییر ایجاد کردن.〈 تصرف عدوانی: ملکی را بهزور از دست مالک آن خارج کردن.
-
اشغالگر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'ešqālgar ۱. آنکه بهزور و برخلاف حق جایی را تصرف میکند.۲. سپاهیانی که به زور به کشور دیگر داخل شده و تمام یا قسمتی از آن را تصرف کنند.
-
اشغال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ešqāl ۱. مشغول ساختن وسیلهای یا چیزی.۲. به کار گرفتن.۳. کسی را به کار واداشتن.۴. جایی را تصرف کردن؛ پیاده کردن نیروی نظامی در شهر یا اراضی کشور دیگر به قصد تصرف دائم یا موقت.۵. (صفت) مشغول: خط اشغال است، دوباره تماس میگیرم.
-
صاحب تصرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] sāhebtasarrof ۱. آنکه در امری حق تصرف دارد؛ مالک؛ متصرف.۲. (تصوف) مرشد و پیری که در احوال مرید تصرف کند و حالت تازهای به او دهد یا حالتی را از او سلب کند.
-
مستعمره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: مستعمَرَة] mosta'mere سرزمین یا کشوری که دولت بیگانهای آن را تصرف کرده باشد.
-
ملک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: املاک] melk آنچه در قبضه و تصرف شخص باشد؛ زمین یا چیز دیگر که مال شخص باشد.
-
حجر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] hajr ۱. (حقوق، فقه) منع کردن کسی از تصرف در اموال خود از طرف قاضی یا دادگاه به علت کمی سن، دیوانگی، یا علت دیگر.۲. [قدیمی] منع کردن؛ بازداشتن.
-
متصرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی: متَصرّف] mote(a)sarref ۱. (حقوق) کسی که مال یا ملکی در تصرف او است.۲. کسی که دست به کاری میزند.
-
فروگرفتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] forugereftan ۱. احاطه کردن؛ محاصره کردن؛ گرداگرد کسی یا چیزی را گرفتن؛ در میان گرفتن.۲. اشغال کردن؛ تصرف کردن.
-
ذوالید
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] (فقه، حقوق) zolyad ۱. [مجاز] متصرف.۲. (اسم، صفت) [مجاز] کسی که مالی را در تصرف دارد اعم از آنکه مالک واقعی آن باشد یا نه.
-
اعتداد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tedād ۱. متعدد شدن؛ به شمار آمدن.۲. در شمار آوردن.۳. اعتنا کردن و اهمیت گذاشتن به چیزی.۴. پشتگرمی؛ اعتماد.۵. عده نگه داشتن.۶. (اسم) آنچه در تصرف یا مالکیت کسی است.
-
خریدن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [پهلوی: xarītan، مقابلِ فروختن] xaridan ۱. به تصرف خود درآوردن چیزی با دادن بهای آن.۲. [عامیانه، مجاز] بهدست آوردن اطاعت کسی با پرداختن پول: تا وقتی پول داری میتوانی همه را بخری.۳. [مجاز] نجات دادن از آسیب یا نابودی: آبرویم را خرید.۴. ...
-
ضبط
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] zabt ۱. گرفتن و نگهداشتن؛ حفظ کردن.۲. محکم کردن.۳. نگهداری.۴. بایگانی.۵. تصرف کردن.〈 ضبط صوت: دستگاهی که با برق یا باتری کار میکند و بهوسیلۀ آن اصوات را بر روی نوار ضبط میکنند.〈 ضبط کردن: (مصدر متعدی)۱. تصرف کردن.۲....
-
سیمیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از یونانی؟] simiyā در قدیم صاحبان این علم برای حروف طبایعی مرموز قائل شده و مدعی بودند که بهوسیلۀ حروف و اسما میتوان در عالم طبیعت تصرف کردن یا آنکه در قوۀ تخیل و تصور دیگران نفوذ کرد و چیزهایی را که وجود ندارد در نظر آنان مجسم ...