کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غریب شناس پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
غریب آشنا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [قدیمی] qarib[']āš[e]nā آنکه با غریبان آشنایی و دوستی کند؛ غریبنواز؛ غریبدوست: ◻︎ غریبآشنا باش و سیاحدوست / که سیاح جَلاّب نام نکوست (سعدی۱: ۴۴).
-
غریب الحدیث
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qaribolhadis لغات و اصطلاحاتی از احادیث نبوی که به مرور زمان فهم آنها دشوار گردیده و محتاج تفسیر و توضیح است.
-
غریب القرآن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qaribolqor'ān لغات و اصطلاحاتی از قرآن مجید که به مرور زمان فهم آنها دشوار شده و محتاج به تفسیر است.
-
غریب پرست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaribparast ۱. آنکه مردم غریب را دوست بدارد و در حق آنان نیکی کند؛ غریبدوست.۲. آنکه غریبهها را به خانوادۀ خود ترجیح دهد.
-
غریب پرور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaribparvar کسی که مردم غریب و بینوا را بنوازد و پذیرایی کند.
-
غریب حسن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qaribhosn دارای جمال و زیبایی شگفتآور.
-
غریب دشمن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی، مقابلِ غریبدوست] [قدیمی] qaribdošman آنکه دشمن غریبان باشد؛ دشمن غریب.
-
غریب دوست
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qaribdust آنکه غریبان را دوست دارد؛ دوست غریب؛ غریبپرور؛ غریبنواز.
-
غریب زاده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت مفعولی) [عربی. فارسی] [قدیمی] qaribzāde ۱. فرزند شخص غریب.۲. فرزند کولی.۳. [مجاز] حرامزاده.
-
غریب شمار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] ‹غریباشمار› qaribšo(e)mār ۱. در شمار غریبان.۲. [قدیمی] = غرشمار
-
غریب قامت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] qaribqāmat دارای قامت زیبا و شگفتآور.
-
غریب کش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] [مجاز] qaribkoš ۱. ویژگی آنکه غریبان را آزار و اذیت میکند.۲. (صفت) ویژگی گردنه یا جادهای که برای رانندگان ناآشنا خطرناک است.
-
غریب گز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qaribgaz ۱. [عامیانه] نوعی کنه که غریبهها را میگزد ولی بومیان نسبت به آن ایمنی یافتهاند.۲. (صفت فاعلی) [مجاز] ویژگی آنکه غریبان را آزار و اذیت میکند.
-
غریب مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] qaribmarg ویژگی مُردهای که در غربت فوت کرده باشد.〈 غریبمرگ شدن: در غربت و دور از شهر و دیار خود مردن.
-
غریب نواز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] qaribnavāz آنکه مردم غریب و بینوا را بنوازد؛ غریبپرور؛ نوازندۀ غریب.