کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرقاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرقاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی، مقابلِ پایاب] ‹غرقابه› qarqāb ۱. قسمت عمیق دریا و مانند آن.۲. گرداب: ◻︎ کجایی ای که تعنّت کنی و طعنه زنی / تو بر کناری و ما اوفتاده در غرقاب (سعدی۲: ۳۱۹).۳. [مجاز] جای هلاک.۴. (صفت) [قدیمی] غرقشده.۵. (صفت) [قدیمی، مجاز] کاملاً ...
-
جستوجو در متن
-
چهارموج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] ‹چارموج، چارموجه› [قدیمی، مجاز] ča(ā)hārmo[w]j ۱. طوفان شدید دریا.۲. غرقاب؛ گرداب.
-
اشناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] 'ašnāb = شنا: ◻︎ زمین را خون چنان غرقاب میکرد / که ماهی در زمین اشناب میکرد (عطار: مجمعالفرس: اشناب).
-
آشناور
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] 'āš[e]nāvar شناور؛ شناگر؛ آبباز: ◻︎ به ریگ اندر همیشد مرد تازان / چو در غرقاب مرد آشناور (لبیبی: شاعران بیدیوان: ۴۸۳).
-
تکاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تکاو، تکآب› [قدیمی] takāb ۱. آب باریک.۲. زمینی که آب کم و باریکی در آن جاری باشد؛ نخآب.۳. جایی از رود یا دریا که بسیارگود باشد و پا به قعر آن نرسد؛ تهآب؛ غرقاب: ◻︎ نه مرا با تکاب او پایاب / نه مرا با گشاد او جوشن (ابوالفرج رونی: ۱۲۳).۴. جنگ...
-
آب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: āp] ‹آو، او› 'āb ۱. (شیمی) مادهای مایع، بیطعم، بیبو، و مرکب از اکسیژن و هیدروژن با فرمول شیمیایی H۲O که در طبیعت به مقدار زیاد موجود است و سه ربع روی زمین را فراگرفته. در صد درجۀ سانتیگراد جوش میآید و در صفر درجۀ سانتیگراد من...