کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غرامت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غرامت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غرامَة، جمع: غرامات] qa(e)rāmat ۱. مالی که بابت خسارت داده یا گرفته میشود؛ تاوان.۲. زیان؛ ضرر.۳. مشقت.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] پشیمانی؛ ندامت.〈 غرامت خواستن: (مصدر لازم) تاوان خواستن.〈 غرامت دادن: (مصدر لازم) تاوان دادن.〈 ...
-
جستوجو در متن
-
غرامات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ غرامَة] [قدیمی] qarāmāt = غرامت
-
مغارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ مَغرِم] [قدیمی] maqārem غرامتها.
-
خسارت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: خَسارَة] xesārat ۱. ضرر کردن؛ زیان دیدن.۲. (اسم) زیان.۳. (اسم) غرامت.
-
اعتصار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'e'tesār ۱. فشردن.۲. فشردن انگور یا جامه که آب آن گرفته شود.۳. بیرون آوردن مال از دست کسی بهعنوان غرامت یا به جهت دیگر.
-
تاوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tāvān] tāvān ۱. آنچه بابت خسارت و زیانی که از عمل کسی به دیگری وارد شده بگیرند؛ غرامت.۲. بدل.۳. [قدیمی] زیان.
-
ضمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ ضمان] [قدیمی] zamin ۱. ضمان؛ کفیل؛ عهدهدار غرامت؛ پایندان.۲. بیمار زمینگیر که گرفتار بیماری دائم باشد.
-
گرفت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر یا مصدر مرخم) gereft ۱. مؤاخذه؛ بازخواست.۲. غرامت؛ تاوان.۳. طعنه و سرزنش.۴. [قدیمی] =گرفتن〈 گرفتوگیر: (اسم مصدر)۱. گرفتن و دربند کردن.۲. درگیری۳. مؤاخذه.
-
تضمین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tazmin ۱. برعهده گرفتن تاوان و غرامت؛ تاوان دادن.۲. در پناه خود درآوردن.۳. چیزی را در ظرفی قرار دادن؛ گنجانیدن.۴. (ادبی) آوردن یک بیت یا مصراع از شاعر دیگر در شعر خود. اگر آن شعر از شاعر معروفی باشد حاجت به بردن نام او نیست والا بای...
-
بیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [هندی] bime ۱. قراردادی که طی آن شخص هرگونه خطر، زیان، و خسارتی را که ممکن است به جان یا مال او وارد شود، با پرداخت حق معینی به عهدۀ شرکتها یا بنگاههای مخصوص این کار میگذارد که هرگاه آن خطر یا خسارت به او رسید بیمهکننده غرامت آن را بدهد.۲. ...
-
ضامن
فرهنگ فارسی عمید
(صفت، اسم) [عربی] zāmen ۱. عهدهدار غرامت؛ کفیل؛ ملتزم.۲. (حقوق) کسی که میپذیرد بدهکار یا گناهکار را در موقع معیّن به دادگاه تحویل دهد.۳. نوعی وسیلۀ دکمهمانند در برخی وسایل، بهویژه در نوعی چاقو.〈 ضامن آهو: [عامیانه] لقب امام رضا.〈 ضامن د...