کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
غذا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
غذا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: غِذاء، جمع: اغذیه] qazā آنچه خورده شود و به نمو جسم کمک کند و انرژی لازم برای بدن به وجود بیاورد؛ خوراک؛ خوردنی؛ خورش.
-
واژههای مشابه
-
هم غذا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] hamqe(a)zā دو یا چند تن که با هم غذا بخورند؛ همخوراک.
-
واژههای همآوا
-
غزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: غزاة] [قدیمی] qazā ۱. جنگ کردن با کافران در راه خدا: ◻︎ مردی که در غزا زره پیش بسته بود / تا پیش دشمنان نکند پشت بر غزا (سعدی۲: ۶۳۲).۲. (اسم) جنگ.〈 غزا کردن: (مصدر لازم) [قدیمی] جنگ کردن با کافران در راه خدا.
-
غضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، واحد: غضاة] (زیستشناسی) [قدیمی] qazā تاغ.
-
قضا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] qazā ۱. (فلسفه) تقدیر و حکم الهی که در حق مخلوق واقع شود.۲. (صفت) (فقه) نماز یا روزه که در خارج از وقتی که شارع معین کرده بهجا آورده شود.۳. (اسم مصدر) [قدیمی] حکم کردن؛ داوری کردن.۴. (اسم مصدر) [قدیمی] مردن؛ درگذشتن.۵. (اسم مصدر) ادا کر...
-
جستوجو در متن
-
تغذیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تغذیَة] taqziye ۱. غذا دادن؛ خوراک دادن.۲. غذا جذب کردن.
-
اردور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: hors-d'oeuvre] 'ordovr پیشغذا.
-
اغذیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اغذیَة، جمعِ غِذاء] 'aqziye = غذا
-
آشپزخانه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) 'āšpazxāne اتاقی که در آن اجاق یا فر برای پختن غذا درست کرده باشند؛ جای غذا پختن؛ مطبخ؛ آشخانه.
-
مغتذی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] moqtazi غذاخورنده.
-
مؤاکل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mo'ākel همکاسه؛ همغذا.
-
پخت وپز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) poxtopaz غذا پختن؛ طبخ.