کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عید نوروز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
عیدی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت نسبی، منسوب به عید) [عربی. فارسی] 'i(ey)di پول یا چیز دیگری که در روز عید، بهخصوص عید نوروز، به کس دیگر میدهند.
-
سمنو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) samanu نوعی خوراک شبیه حلوا که از شیرۀ گندم سبزکرده و آرد پخته میشود و بیشتر برای عید نوروز درست میکنند و آن را در بساط هفتسین میگذارند.
-
بابانوروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) bābāno[w]ruz در فرهنگ ایرانی پیرمردی دارای ریش سفید انبوه و جامۀ دراز که در عید نوروز در خیابانها گردش میکند و به کودکان شیرینی و اسباببازی میدهد، نظیر بابانوئل؛ عمونوروز.
-
آتش افروز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹آتشافروزنه، آتشافروزه، آتشافروزینه، آتشفروز، آتشفروزنه، فروزینه، آذرافروز، آذرافزا، آتشانگیز› 'ātaš[']afruz ۱. هر چیزی که با آن آتش روشن کنند؛ آتشگیره.۲. کسی که آتش بیفروزد؛ آنکه آتش روشن کند.۳. (صفت) [مجاز] فتنهانگیز.۴. ...
-
سبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabze ۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ...