کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَيْنٍ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَین] 'eyn ۱. [مجاز] ذات و نفس، ذات هرچیز.۲. [جمع: عیون] [قدیمی] چشم.۳. [جمع: اعیُن و عیوان] [قدیمی] چشمه.۴. [قدیمی] هرچیز آماده و حاضر.۵. [جمع: اعیان] [قدیمی] بزرگ و مهتر قوم.۶. [جمع: اعیان] [قدیمی] مرد بزرگ و شریف.
-
عین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'eyn نام حرف «ع».
-
عین البقر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالبقر] (زیستشناسی) 'eynolbaqar گل مینا.
-
عین الثور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالثَور] [قدیمی، مجاز] 'eynosso[w]r گاوچشم؛ بابونه.
-
عین الحیات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالحیاة] [قدیمی] 'eynolhayāt چشمۀ زندگی؛ آب حیات؛ آب زندگانی.
-
عین الدیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالدّیک] (زیستشناسی) [قدیمی] 'eynoddik = چشم 〈 چشم خروس
-
عین القطر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالقطر] [قدیمی] 'eynolqetr روغنی سیاه و بدبو؛ قطران؛ مادۀ روغنی بدبو از مشتقات نفت.
-
عین الکمال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالکمال] [قدیمی، مجاز] 'eynolkamāl نگاه به چیزی زیبا که به آن ضرر میرساند؛ چشمزخم.
-
عین الهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عَینالهرّ] (زیستشناسی) [قدیمی] 'eynolher[r] نوعی عقیق به رنگ زرد یا قهوهای؛ عقیق چشمگربهای.
-
عین الیقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'eynolyaqin ۱. (تصوف) مرحلۀ دوم یقین، پس از علمالیقین که سالک بهسبب صفای باطن به کشف بسیاری از اسرار جهان نائل میشود.۲. [قدیمی] یقین به کیفیت و ماهیت چیزی با دیدن آن به چشم؛ یقین داشتن بر ماهیت امری یا چیزی که به چشم دیده شده، چنا...
-
جستوجو در متن
-
ذات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] zāt عین و جوهر و حقیقت چیزی؛ نَفْس.
-
ع
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حرف) ' بیستویکمین حرف الفبای فارسی؛ عین. Δ در حساب ابجد: «۷۰».
-
حق الیقین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] haqqolyaqin ۱. یقین داشتن به ماهیت چیزی که به جمیع حواس دریافته شده و هیچ شک و تردید در آن نباشد.۲. (تصوف) سومین مرحله از مراحل سهگانۀ سلوک، پس از علمالیقین و عینالیقین، برابر با شهود حق در مقام عین جمع.
-
دبران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (نجوم) dabarān ۱. یکی از منازل قمر مشتمل بر پنج ستاره در برج ثور.۲. ستارهای در چشم صورت فلکی ثور؛ عینالثور.