کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عَنکَبُوتِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عناکب] 'ankabut ۱. (زیستشناسی) جانوری بندپا با غدههایی در شکم که مادهای از آن ترشح میشود که از آن تار میتند و در آن زندگی و بهوسیلۀ آن شکار میکند.۲. بیستونهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۹ آیه.
-
واژههای همآوا
-
عنکبوت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عناکب] 'ankabut ۱. (زیستشناسی) جانوری بندپا با غدههایی در شکم که مادهای از آن ترشح میشود که از آن تار میتند و در آن زندگی و بهوسیلۀ آن شکار میکند.۲. بیستونهمین سورۀ قرآن کریم، مکی، دارای ۶۹ آیه.
-
جستوجو در متن
-
کارتنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) kārta(o)nak ١. = عنکبوت٢. تنیدۀ عنکبوت؛ تار عنکبوت.
-
انفست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'anfast پرده و تنیدۀ عنکبوت؛ تار عنکبوت.
-
کاربافک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کارباف› (زیستشناسی) [قدیمی] kārbāfak = عنکبوت
-
کروتنه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] karutane =عنکبوت
-
کلاش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] kalāš =عنکبوت
-
عناکب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عنکبوت] (زیستشناسی) [قدیمی] 'anākeb = عنکبوت
-
زرزوره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] zorzure نوعی عنکبوت.
-
تارتن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تارتنک› (زیستشناسی) [قدیمی] tārtan = عنکبوت
-
تارتنک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] tārtanak = عنکبوت
-
ابرکاکیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ابرکاکیاب، ابرکاکیان، ابرکاکیاه› [قدیمی] 'abarkākiyā تار عنکبوت.
-
جولهه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جولاه، جولاهه› julahe, jo[w]lahe ۱. = جولاه۲. عنکبوت.