کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهد گسستن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راست عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] rāst'ahd درستپیمان؛ راستپیمان.
-
ولی عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیالعهد] vali'ahd ۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت.۲. [قدیمی] حاکم وقت.
-
هم عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ham'ahd ۱. دو یا چند تن که با هم پیمان بستهاند؛ همپیمان.۲. همعصر؛ معاصر.
-
جستوجو در متن
-
سکستن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر لازم) ‹سگستن› [قدیمی] sokostan ۱. گسستن؛ گسیختن.۲. کنده شدن؛ جدا شدن: ◻︎ چونکه از امرودبُن میوه سکست / گشت اندر عهد و نذر خویش سست (مولوی: ۴۰۰).
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...