کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهد قدیم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
راست عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [قدیمی] rāst'ahd درستپیمان؛ راستپیمان.
-
ولی عهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیالعهد] vali'ahd ۱. (سیاسی) کسی که پادشاه او را به جانشینی خود تعیین میکند؛ وارث سلطنت.۲. [قدیمی] حاکم وقت.
-
هم عهد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] ham'ahd ۱. دو یا چند تن که با هم پیمان بستهاند؛ همپیمان.۲. همعصر؛ معاصر.
-
جستوجو در متن
-
دیرینشناسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، حاصل مصدر) (زمینشناسی) dirinšenāsi شناختن آثار و بقایای جانوران و درختان که از عهد قدیم در طبقات زمین باقی مانده؛ علم آثار و بقایای جانوران عهد قدیم؛ فسیلشناسی؛ پالئونتولوژی.
-
دیرباز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) dirbāz زمان دور و دراز؛ مدت دراز؛ زمان پیشین؛ عهد قدیم.
-
سفر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اَسفار] sefr ۱. کتاب بزرگ؛ کتاب: ◻︎ از یکیسو نهاده تا سر سقف / از یکیگوشه چیده تا دَمِ طاق ـ ... ـ سِفرها از مباحثِ مشاء / جِلدها از دقایق اشراق (قاآنی: ۴۹۹).۲. جزئی از اجزای تورات؛ هریک از پنجکتاب اول عهد قدیم (تورات) شامل سفر ...
-
سوگند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) so[w]gand قسم و عهد. Δ در اوستا، سئوکنته به معنی گوگرد است و سوگند خوردن یعنی خوردن گوگرد که نوعی آزمایش برای تشخیص گناهکار یا بیگناه بوده که در قدیم مقداری آب آمیخته به گوگرد به متهم میخورانیدند و از تٲثیر آن گناهکار بودن یا بیگناهی ا...
-
تورات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تَوراة، مٲخوذ از عبری] to[w]rāt ۱. کتاب مقدس و مذهبی قوم یهود که از حضرت موسی باقی مانده است و شامل پنج کتاب (اَسفار خمسه) میباشد: ۱) سِفْر تکوین، راجع به خلقت عالم و اوایل تاریخ بنیاسرائیل. ۲) سفر خروج، دربارۀ مهاجرت بنیاسراییل از مص...
-
پیوند
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ پیوستن) [پهلوی: patwand] ‹پدوند› peyvand ۱. = پیوستن۲. (اسم مصدر) اتصال؛ پیوستگی؛ همبستگی.۳. (اسم مصدر) ازدواج؛ وصلت: پیوندتان مبارک باد.۴. (اسم مصدر) (زیستشناسی) اتصال جوانه یا شاخۀ درختی به شاخه یا ساقۀ درخت دیگر که از همان نوع یا شبیه ...