کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عهده پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عهده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عهدَة] [قدیمی] 'ohde ۱. ضمان؛ کفالت.۲. تاوان.۳. ذمه.۴. پیمان.
-
واژههای مشابه
-
عهده دار
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'ohdedār عهدهدارنده؛ برعهدهدارنده؛ آنکه امری را به گردن گرفته؛ متعهد.
-
جستوجو در متن
-
متکفل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَکفّل] mote(a)kaffel کسی که انجام امری را بر عهده گرفته است؛ عهدهدار.
-
تعهد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'ahhod ۱. عهدهدار شدن؛ کاری به عهده گرفتن.۲. عهد کردن؛ عهدوپیمان بستن.
-
مشغول الذمه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: مشغولالذّمَّة] mašqulozzemme کسی که دینی بر عهده دارد.
-
تولیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَولیة] to[w]liyat ۱. عهدهداری امور املاک موقوفه.۲. [قدیمی] عهدهدار شدن.۳. [قدیمی] سرپرستی و رسیدگی امری را به عهدۀ کسی سپردن.
-
کفالت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: کَفالة] ka(e)fālat ۱. کفیل کسی شدن.۲. عهدهدار امری گردیدن.۳. به عهده گرفتن چیزی بابت کسی.۴. ضمان.
-
تکفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] takaffol ۱. کفایت کردن.۲. کفیل شدن؛ متعهّد شدن؛ بهعهده گرفتن؛ عهدهدار امری یا کاری شدن.
-
متصدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: متَصدّی] mote(a)saddi کسی که عهدهدار کار و شغلی است؛ مسئول.
-
ذمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ذمَّة] [قدیمی] zemmat ۱. امن؛ زینهار.۲. عهده.
-
ملابست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: ملابَسة] [قدیمی] molābesat ۱. بر عهده گرفتن.۲. همراهی.
-
جانشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jānešini جانشین کسی شدن؛ به جای دیگری نشستن و کارهای او را به عهده گرفتن.
-
کمیسیونر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: commissionnaire] komisiyo(u)ner کسی که عهدهدار انجام کار یا خرید کالایی باشد؛ دلال.