کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عنب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عنب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اعناب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'enab انگور.
-
جستوجو در متن
-
اعناب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عِنَب] (زیستشناسی) [قدیمی] 'a'nāb = عنب
-
بارج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] bāraj سکنگور؛ تاجریزی؛ عنبالثعلب.
-
لما
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] lamā عنبالثعلب؛ تاجریزی؛ سکنگور.
-
ثلثان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] salasān عنبالثعلب؛ سکنگور؛ تاجریزی.
-
اولنج
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹اولج، لنج› [قدیمی] 'ulenj ۱. خوشۀ انگور که حبههای آن را کنده باشند.۲. (زیستشناسی) عنبالثعلب؛ سکنگور.
-
تاجریزی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب. فارسی] (زیستشناسی) tājrizi گیاهی علفی و پرشاخه با برگهای پهن و دندانهدار، گلهای سفید و میوههای ریز و سرخرنگ شبیه دانۀ انگور که در طب به کار میرود؛ انگور روباه؛ روباهرزک؛ روباهرزه؛ روباهتربک؛ روسانگروه؛ روسانگرده؛ سکنگور؛ سگنگ...