کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عملآوری در هوا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
متان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: méthan] (شیمی) metān گازی بیرنگ، بیبو، بیطعم، سبکتر از هوا، و قابل احتراق که با شعلۀ زرد در هوا میسوزد و در مرداب، فاضلاب، و معادن زغالسنگ یافت میشود؛ گاز مرداب.
-
ساسات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [روسی] sāsāt دریچۀ کوچکی در دستگاه کاربراتور در جلو لولۀ هوا.
-
خفگی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) (پزشکی) xafegi حالتی که بهواسطۀ کمی اکسیژن در هوا، تغییر درجۀ فشار هوا، استنشاق گازهای سمی، و مانند آن و درنتیجه سخت شدن تنفس دست میدهد و گاه سبب مرگ میشود.
-
چربی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: čarpīh] ‹چربه، چربو› čarbi ۱. مادۀ آلی درون بدن حیوانات و دانۀ گیاهان که در آب حل نمیشود؛ پیه.۲. [مجاز] سرشیر.۳. قیماق.۴. (اسم مصدر) چرب بودن؛ روغندار بودن.۵. [مقابلِ درشتی و خشونت] [مجاز] نرمی؛ ملایمت؛ رفق؛ مدارا؛ ملاطفت: ◻︎ به هر ک...
-
کنسرو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: conserve] konserv خوراک آماده که در قوطی سربستۀ فاقد هوا نگهداری میشود.
-
دلکو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: delco] delko دستگاه کوچکی در موتور اتومبیل برای توزیع برق جهت تولید انفجار در مخلوط هوا و بخار بنزین.
-
بادبزن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بادزنه، بادبیزن، بادبیزان، بابیزن، بادویزن، بادبیز› bādbezan وسیلهای برای بهحرکت در آوردن هوا و ایجاد باد.
-
بارومتر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: baromètre] (فیزیک) bārometr وسیلهای برای اندازهگیری فشار هوا شامل لولهای شیشهای که در تشتک کوچکی حاوی جیوه قرار داده میشود.
-
بخار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: ٲبخِرَة] (فیزیک) boxār مادهای که از مادۀ در حال تبخیر جدا شود و به هوا برود؛ صورت گازی ماده؛ گاز.
-
ریل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: rail] reyl مسیر فلزی یا چوبی، روی زمین یا در هوا که مخصوص حرکت واگون بار یا مسافر است.
-
تارمیغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] tārmiq مه غلیظ؛ مه تیره که در زمستان هوا را تیره و تاریک کند.
-
سربه هوا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] [عامیانه، مجاز] sarbehavā ۱. بازیگوش.۲. آنکه در پی هواوهوس خود باشد.
-
هواکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] havākeš مجرا یا منفذی در سقف یا دیوار اتاق که هوا از آن داخل و خارج شود.
-
باریوم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: baryum] (شیمی) bāriyom فلزی نقرهایرنگ، نرم، و سمی که در مجاورت هوا اکسید و در ۸۵۰ درجه حرارت ذوب میشود و املاح آن در طب و صنعت به کار میرود.
-
نمک قلیا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فارسی. عربی] (شیمی) namakeqalyā جسمی سفیدرنگ، متبلور، و شور که در مجاورت هوا رطوبتش برطرف و شکفته می شود. در آب گرم حل میشود و در طب، شیشهگری، و صابونپزی استعمال میشود.