کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علو پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: علوّ] 'olov[v] ۱. بلند شدن؛ بالا رفتن؛ بلندی؛ بزرگی قدر و مرتبه.۲. بلندقدر شدن؛ بزرگوار شدن.〈 علو همت: بلندیِ همت.
-
واژههای همآوا
-
الو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹الاو، آلاو› [عامیانه] 'alo[w] شعلۀ آتش؛ زبانۀ آتش.
-
آلو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) 'ālu ۱. میوهای گوشتی و آبدار با هستهای بزرگ و پوست نازک به رنگ زرد یا سیاه: آلو بخارا، آلو زرد، آلو سیاه.۲. درخت کوتاه این میوه با برگهای بیضیشکل که در انواع مختلف دیده میشود.
-
آلو
فرهنگ فارسی عمید
[مخففِ آلوده] 'ālu آلوده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): پشمالو.
-
جستوجو در متن
-
سفل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] so(e)fl ۱. [مقابلِ علو] در پایین قرار گرفتن؛ پَستی.۲. (اسم) جای پَست.
-
فرارونی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [پهلوی: frārōnih، مقابلِ اوارونی] ‹فرارونه› [قدیمی] farāruni ۱. علو.۲. راستیودرستی.۳. کار نیکو.۴. کسب حلال.
-
جاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی باستان] jāh ۱. مقام؛ مکان؛ منزلت؛ جایگاه؛ قدر و شرف؛ علو منزلت؛ شٲن و جلال.۲. فر و شکوه.
-
وشم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (زیستشناسی) [قدیمی] vošm = بلدرچین: ◻︎ در جنب علو همتت چرخ / مانندۀ وشم پیش چرغ است (ابوسلیک: شاعران بیدیوان: ۶).
-
حذو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] (ادبی) hazv در قافیه، حرکت ماقبل ردف و قید، مانند حرکت «د» و «پ» در این شعر: ای به همت بر آفتابت دست / آسمان با علوّ قدر تو پست (انوری: ۵۴۹).
-
شرف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] šaraf ۱. بزرگوار شدن؛ بلندقدر شدن؛ بلندمرتبه شدن.۲. علو؛ مجد؛ بزرگواری؛ بلندی قدر و مرتبه؛ بلندی حسب و نسب.۳. آبرو.۴. (اسم) (نجوم) [مقابلِ هبوط] محلی در منطقهالبروج که سیاره در آن تٲثیری قوی دارد.