کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علفزار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علفزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] 'alafzār زمینی که در آن علف بسیار باشد؛ چراگاه.
-
جستوجو در متن
-
گیادار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گیاهدار› [قدیمی] giyādār جایی که گیاه دارد؛ مرغزار؛ علفزار.
-
گیاه زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گیازار› [قدیمی] giyāhzār جایی که گیاه بسیار دارد؛ علفزار؛ مرغزار.
-
استپ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: stepp، مٲخوذ از روسی] (جغرافیا) 'estep جلگۀ وسیع علفزار بدون درخت در نواحی نیمهخشک.
-
چرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [قدیمی] čareš علف خوردن حیوانات علفخوار در علفزار؛ چرا؛ چریدن.
-
سبزه زار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabzezār زمین سبز و خرم؛ زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد؛ علفزار؛ چمنزار.
-
غازچران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] qāzče(a)rān ۱. آنکه غاز را در علفزار میچراند.۲. [عامیانه، مجاز] آنکه وقت خود را بیهوده میگذراند؛ بیکار.
-
چراگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراگه› čerāgāh هر زمینی که دارای آب و علف باشد و حیوانات علفخوار را در آنجا بچرانند؛ جای چریدن حیوانات علفخوار؛ علفزار؛ مرتع؛ چراجای؛ چرازار؛ چراخوار؛ چراخور؛ چرام؛ چرامین.
-
چراخور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چراخوار› [قدیمی] čerāxor ۱. جای چریدن حیوانات علفخوار؛ چراگاه؛ علفزار: ◻︎ خرسند شدی به خور ز گیتی / زیرا تو خری جهان چراخور (ناصرخسرو: ۹۳).۲. (صفت فاعلی) حیوان چرنده و خورندۀ علف.
-
زار
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) zār کثرت، انبوهی، و جای فراوانی چیزی (در ترکیب با کلمۀ دیگر): بنفشهزار، پنبهزار، چمنزار، ریگزار، سمنزار، شنزار، علفزار، کشتزار، گلزار، گندمزار، لالهزار، لجنزار، مَرغزار، نمکزار، یونجهزار.