کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
علائم پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
علائم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، جمعِ علامة] ‹علایم› 'alā'em = علامت Δ در فارسی ساخته شده و در عربی استعمال نمیشود.
-
جستوجو در متن
-
عود
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَود] 'o[w]d ۱. (پزشکی) بروز دوبارۀ علائم بیماری، بازگشتن علائم بیماری.۲. [قدیمی] بازگشتن؛ بازگردیدن؛ برگشتن.
-
بشترم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹بشتر، بسترم› (طب قدیم) boštaram نوعی بیماری پوستی که علائم آن جوشهای ریز سرخرنگ در پوست و خارش است.
-
محدوده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: محدودَة] mahdude ۱. قسمتی که با نشانهها و علائم از بخشهای دیگر متمایز شده باشد.۲. [مجاز] چیزی که حدوحدود مشخص دارد.
-
بروسلوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: brucellose] (پزشکی) bo(e)ruselloz بیماری واگیرداری که بهوسیلۀ یکی از گونههای بروسلا ایجاد میشود و از علائم آن حملههای مکرر تب، ضعف، کمخونی، و افسردگی روحی است؛ تب مالت.
-
مرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: morse] mors ۱. علائم الفبایی که از نقطه و خط تشکیل شده است و برای فرستادن خبر به کار میرود.۲. دستگاه تلگراف الکترومغناطیسی که با کمک این نوع الفبا اخبار را به نقاط دیگر میفرستد.
-
استسقا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: استسقاء] 'estesqā ۱. (پزشکی) جمع شدن مایعات در حفرههای بدن که از علائم بیماری قلبی یا کبدی است.۲. [قدیمی] آب خواستن؛ طلب آب کردن.۳. [قدیمی] طلب باران از خداوند، هرگاه که نزول باران به تٲخیر میافتد.
-
کمون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] komun ۱. پنهان شدن؛ پوشیده شدن؛ مخفی شدن.۲. در نهان بودن.۳. (اسم) (پزشکی) دورۀ نهفتگی بیماری؛ فاصلۀ بین ورود عامل بیماریزا به بدن و نمایان شدن نخستین علائم بیماری.
-
حاد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: حادّ] hād[d] ۱. تند.۲. برنده؛ تیز.۳. قاطع.۴. نافذ.۵. تندوتیز از لحاظ طعم؛ زبانگز.۶. [مقابلِ مزمن] (پزشکی) ویژگی بیماریای که شروع ناگهانی، علائم شدید، و دورۀ کوتاه دارد.
-
ویروس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: virus] (زیستشناسی) virus ۱. جاندار تکسلولی که در خارج از بدن موجودات زنده، هیچگونه علائم حیاتی از خود نشان نمیدهد و عامل بیماریهایی چون فلج اطفال، سرخک، و آنفولانزا است.۲. برنامهای کامپیوتری که باعث ایجاد اختلال در نرمافزار یا ...
-
تولارمی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tularémie] (پزشکی) to(u)lāremi بیماری جوندگان مانند خرگوش، که از طریق نیش حشرات منتقل میشود و انسان در اثر تماس با حیوان مریض یا خوردن گوشت آن مبتلا میشود. از علائم آن، بروز دمل در محل دخول میکروب، ورم غدد لنفی، کاهش وزن، سردرد، تب،...
-
جذام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (پزشکی) jozām بیماری عفونی مزمن که از علائم آن کمخونی، خستگی زیاد، سردرد، اختلال در دستگاه تنفس و دستگاه گوارش، درد مفاصل، تب، زکام، و خونریزی از بینی میباشد. گاهی مادۀ متعفنی از بینی خارج میشود، موهای پلک و ابروها میریزد، لکههایی د...