کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقول پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقول
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ عقل] 'oqul = عقل۱
-
جستوجو در متن
-
امهات
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ اُمّ] 'ommahāt = ام〈 امهات اربعه (سفلی): [قدیمی، مجاز] چهار عنصر (آب، باد، خاک، و آتش).〈 امهات علوی: [قدیمی، مجاز] علوم، عقول، نفوس، و ارواح.
-
مجرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] mojarrad ۱. بدون همسر.۲. (قید) تنها.۳. (فلسفه) آنچه منزه از ماده باشد، مانند عقول و ارواح.۴. [قدیمی] برهنه؛ عریان.۵. [قدیمی] خالی.
-
رم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: ram] [قدیمی] ram ۱. گروه گاو، گوسفند، یا سایر چهارپایان؛ گله؛ رمه: ◻︎ کمند کیانی همیداد خم / که آن کرّه را بازگیرد ز رم (فردوسی: ۱/۳۳۵).۲. دسته؛ گروه: ◻︎ لفظی ز تو وز عقول یک خیل / رمزی ز تو و از فحول یک رم (خاقانی: ۲۷۸).
-
اهل
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی، جمع: اهالی] 'ahl ۱. شایسته؛ سزاوار.۲. (اسم) خانواده.۳. (اسم) فامیل؛ افراد خانواده و عشیره؛ قوموخویش؛ خاندان.۴. (اسم) کسانی که در یک جا اقامت دارند.۵. (اسم) وابسته؛ علاقهمند؛ پیرو: اهل تریاک، اهل سفر، اهل تسنن.۶. دارای ویژگیها و ا...