کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقوبت پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقوبت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عقوبة] 'oqubat سزای گناه و بدی؛ شکنجه.
-
جستوجو در متن
-
تهدید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] tahdid ترساندن؛ بیم دادن؛ بیم عقوبت دادن.
-
سیاستگاه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] siyāsatgāh محل مخصوص عقوبت کردن و به مجازات رسانیدن مجرمان؛ جای سیاست.
-
مناوبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: مناوَبَة] ‹مناوبت› [قدیمی] monāvebe ۱. چیزی را نوبتی قرار دادن.۲. نوبتگذاری.۳. عقوبت کردن.
-
منتقم
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] montaqem انتقامگیرنده؛ عقوبتدهنده؛ کینهکش.
-
نکال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] nakāl ۱. عذاب؛ عقوبت؛ سزا.۲. اشتهار به فضیحت و رسوایی.
-
تنکیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tankil ۱. برگردانیدن.۲. پست کردن.۳. عقوبت کردن؛ سرکوب کردن و مایۀ عبرت دیگران ساختن.
-
پایمردی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] pāymardi ۱. یاری؛ کمک.۲. میانجیگری؛ شفاعت: ◻︎ حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی: ۱۱۰).
-
نقمت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: نِقمَة، جمع: نِقَم و نَقِمات] [قدیمی] na(e)qmat ۱. کینهکشی.۲. عذاب؛ عقوبت؛ پاداش بد.۳. رنج و سختی.
-
حقا
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی: حقاً] haqqā ۱. بهراستی؛ بهدرستی: ◻︎ حقا که با عقوبت دوزخ برابر است / رفتن به پایمردی همسایه در بهشت (سعدی: ۱۱۰).۲. البته؛ یقیناً.۳. [قدیمی] به خدا سوگند.
-
سیاست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [عربی: سیاسة] siyāsat ۱. اداره و مراقبت امور داخلی و خارجی کشور.۲. درایت؛ باهوشی؛ خردمندی.۳. [عامیانه، مجاز] حسابگری منفعتجویانه.۴. برنامۀ کار یا شیوۀ عمل.۵. [قدیمی] عقوبت؛ مجازات.〈 سیاست کردن: (مصدر متعدی) [قدیمی] عقوبت کردن؛ م...
-
هم زانو
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی، مجاز] hamzānu ۱. کسی که در کنار دیگری و زانوبهزانوی او نشسته باشد: ◻︎ دشمنم را بد نمیخواهم که آن بدبخت را / این عقوبت بس که بیند دوست همزانوی دوست (سعدی۲: ۳۶۱).۲. (اسم، صفت) همنشین.۳. مجاور؛ همراه: ◻︎ دریغا روزگارِ خوش، که من در جنبِ...
-
قهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] qahr ۱. [مقابلِ آشتی] خدشهدار شدن پیوند دوستی دو نفر که موجب ترک گفتگو میشود.۲. (صفت) [عامیانه] دارای رابطۀ خدشهدارشده.۳. غضب؛ خشم؛ کین: قهروغضب.۴. ظلم؛ ستم؛ جور.۵. [قدیمی] چیرگی.۶. [قدیمی] عقوبت؛آزار؛ تنبیه.۷. (تصوف) تسلط خداوند...
-
حد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حدّ] had[d] ۱. اندازه؛ مقدار.۲. کرانه؛ مرز.۳. (اسم) [جمع: حُدُود] حائل و حاجز میان دو چیز.۴. کناره و انتهای چیزی.۵. (فقه) عقوبت و مجازات شرعی برای گناهکار و مجرم، مانندِ تازیانه زدن شرابخوار.۶. [قدیمی] تمیز دادن چیزی از چیزی.۷. [قدیمی] ...