کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقب نشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
اسموکینگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [انگلیسی: smoking] 'esmoking نوعی کت و شلوار مردانه معمولاً سیاهرنگ که کت آن از پشت بلند و از جلو کوتاه است و در شبنشینیها پوشیده میشود.
-
اعتزال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'tezāl ۱. عزلت گزیدن؛ گوشهنشین شدن.۲. کنارهگیری کردن؛ به یک سو شدن؛ گوشهگیری؛ گوشهنشینی.
-
گوشه گیری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] gušegiri در گوشهای نشستن؛ گوشهنشینی؛ انزوا: ◻︎ گوشهگیری و سلامت هوسم بود ولی / شیوهای میکند آن نرگس فَتّان که مپرس (حافظ: ۵۴۸).
-
خلوت نشین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] [مجاز] xalvatnešin ۱. کسی که در جای خلوت مینشیند و در تنهایی و گوشهنشینی به سر میبرد.۲. [قدیمی] پارسا؛ عابد.
-
رهبانیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: رهبانیّة] ra(o)hbāniy[y]at گوشهنشینی، ترک دنیا، و چشمپوشی از لذتهای آن برای تقرب به خدا، مخصوصاً در مسیحیت.
-
بوف
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹کوف› (زیستشناسی) buf = بوم٢: ◻︎ تو باز سدرهنشینی فلک نشیمن توست / چرا چو بوف کنی آشیان به ویرانه (ابنیمین: ۵۱۰ حاشیه).
-
تقاعد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taqā'od ۱. [منسوخ] بازنشستگی.۲. [منسوخ] بازنشسته شدن.۳. [قدیمی] از کاری بازماندن.۴. [قدیمی] گوشهنشینی و کنارهگیری.۵. [قدیمی] بازایستادن از کاری.
-
باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بادهپیمای› [قدیمی] bādepeymā ۱. بادهخوار؛ بادهنوش: ◻︎ چو با حبیب نشینی و باده پیمایی / به یاد دار محبان بادهپیما را (حافظ: ۲۴ حاشیه).۲. کسی که بسیار باده بخورد.
-
سناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) senād در عروض، از عیوب قافیه و آن اختلاف ردف است خواه اصلی باشد یا زائد، مانند زندگانی و نشینی، قدر و صبر. Δ شاعران عرب اجتماع واو و یا را در ردف اصلی جایز میدانند و مثلاً عمود و شهود را با عمید و شهید قافیه میکنند.
-
سند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سنداره، سندره› [قدیمی] send بچهای که از سر راه بردارند؛ کسی که پدر و مادرش معلوم نباشد؛ حرامزاده: ◻︎ ای سند چو استر چه نشینی تو بر استر / چون خویشتنی را نکند مرد مسخر (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۷).
-
شب چره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) šabča(e)re ۱. آجیل و میوهای که در شبنشینی میخورند.۲. (اسم مصدر) [قدیمی] چرای گوسفندان در شب؛ شبچرا: ◻︎ گرگ آمدهست گرسنه و دشت پُربره / افتاده در رمه، رمه رفته به شبچره (ناصرخسرو: ۲۶۸).
-
تخلی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] taxalli ۱. (فقه) خالی کردن شکم از مدفوع یا ادرار.۲. (تصوف) اعراض از آنچه بنده را از عبادت باز دارد؛ عزلت و گوشهنشینی برای عبادت.۳. [قدیمی] تنها شدن.۴. [قدیمی] در خلوت شدن؛ خلوت گزیدن.
-
درون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) darun ۱. [مقابلِ بیرون] میان چیزی یا جایی.۲. دل: ◻︎ تا توانی درون کس مخراش / کاندراین راه خارها باشد (سعدی: ۸۳).۳. [مجاز] ضمیر؛ باطن: ◻︎ درونها تیره شد باشد که از غیب / چراغی برکند خلوتنشینی (حافظ: ۹۴۶).
-
صومعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَومَعَة] ‹صومع› so[w]me'e ۱. کوه یا مکان مرتفعی که راهب یا عابد جهت عبادت در آن جا به سر میبرد؛ عبادتگاه راهب در بالای کوه.۲. [قدیمی] خانقاه: ◻︎ صوفی از صومعهگو خیمه بزن در گلزار / که نه وقت است که در خانه نشینی بیکار (سعدی۲: ۶۴۶...
-
سایه گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sāyegostar ۱. درختی که سایۀ بسیار داشته باشد: ◻︎ درختی سایهگستر رسته بینی / رسی در سایهاش راحت نشینی (ایرجمیرزا: ۱۵۶).۲. [قدیمی، مجاز] شخص مهربان و نوازشکننده که دیگران را در سایۀ حمایت خود درآورد؛ سایهگسترنده؛ سایهافکن.