کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقب نشینی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عقب نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] 'aqabnešini ۱. پسنشستن؛ رو به عقب رفتن.۲. (نظامی) سنگرها یا مواضع خود را ترک کردن و عقبتر رفتن.
-
واژههای مشابه
-
عقب افتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'aqab[']oftāde ۱. آنکه در کسبوکار یا علموهنر از دیگران عقبمانده باشد.۲. (روانشناسی) = عقبمانده
-
عقب گرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی. فارسی] 'aqabgard ۱. برگشت به عقب؛ به عقب برگشتن؛ رو به عقب رفتن.۲. (نظامی) روی پنجۀ پای چپ به عقب چرخیدن.
-
عقب مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (روانشناسی) 'aqabmānde = 〈 عقبماندۀ ذهنی〈 عقبماندهٴ ذهنی: (روانشناسی) کسی که در مهارتهای ذهنی به رشد لازم نرسیده است.
-
جستوجو در متن
-
گوشه نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [مجاز] gušenešini گوشهگیری؛ انزوا.
-
باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) ‹بادهپیمای› [قدیمی] bādepeymā ۱. بادهخوار؛ بادهنوش: ◻︎ چو با حبیب نشینی و باده پیمایی / به یاد دار محبان بادهپیما را (حافظ: ۲۴ حاشیه).۲. کسی که بسیار باده بخورد.
-
شب نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) šabnešini با هم نشستن در شب؛ مهمانی در شب که جمعی باهم بنشینند و شب را به صحبت و تفریح بگذرانند.
-
سناد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) senād در عروض، از عیوب قافیه و آن اختلاف ردف است خواه اصلی باشد یا زائد، مانند زندگانی و نشینی، قدر و صبر. Δ شاعران عرب اجتماع واو و یا را در ردف اصلی جایز میدانند و مثلاً عمود و شهود را با عمید و شهید قافیه میکنند.
-
سند
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ‹سنداره، سندره› [قدیمی] send بچهای که از سر راه بردارند؛ کسی که پدر و مادرش معلوم نباشد؛ حرامزاده: ◻︎ ای سند چو استر چه نشینی تو بر استر / چون خویشتنی را نکند مرد مسخر (منجیک: شاعران بیدیوان: ۲۲۷).
-
سایه گستر
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) sāyegostar ۱. درختی که سایۀ بسیار داشته باشد: ◻︎ درختی سایهگستر رسته بینی / رسی در سایهاش راحت نشینی (ایرجمیرزا: ۱۵۶).۲. [قدیمی، مجاز] شخص مهربان و نوازشکننده که دیگران را در سایۀ حمایت خود درآورد؛ سایهگسترنده؛ سایهافکن.
-
صومعه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: صَومَعَة] ‹صومع› so[w]me'e ۱. کوه یا مکان مرتفعی که راهب یا عابد جهت عبادت در آن جا به سر میبرد؛ عبادتگاه راهب در بالای کوه.۲. [قدیمی] خانقاه: ◻︎ صوفی از صومعهگو خیمه بزن در گلزار / که نه وقت است که در خانه نشینی بیکار (سعدی۲: ۶۴۶...
-
سبزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) sabze ۱. گیاه تازه و سبز که از زمین چیده نشده باشد؛ گیاه نورسته؛ گیاه تازهروییده: ◻︎ این سبزه که امروز تماشاگه ماست / تا سبزۀ خاک ما تماشاگه کیست (خیام: ۶۷).۲. چمن: ◻︎ رسید مژده که آمد بهار و سبزه دمید / وظیفه گر برسد مصرفش گل است و نبید (حافظ...