کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عقب نشاندن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عقب افتاده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'aqab[']oftāde ۱. آنکه در کسبوکار یا علموهنر از دیگران عقبمانده باشد.۲. (روانشناسی) = عقبمانده
-
عقب گرد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی. فارسی] 'aqabgard ۱. برگشت به عقب؛ به عقب برگشتن؛ رو به عقب رفتن.۲. (نظامی) روی پنجۀ پای چپ به عقب چرخیدن.
-
عقب مانده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت فاعلی) [عربی. فارسی] (روانشناسی) 'aqabmānde = 〈 عقبماندۀ ذهنی〈 عقبماندهٴ ذهنی: (روانشناسی) کسی که در مهارتهای ذهنی به رشد لازم نرسیده است.
-
عقب نشینی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] [مجاز] 'aqabnešini ۱. پسنشستن؛ رو به عقب رفتن.۲. (نظامی) سنگرها یا مواضع خود را ترک کردن و عقبتر رفتن.
-
جستوجو در متن
-
برنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] barnešāndan ۱. سوار کردن.۲. بر تخت نشاندن.۳. کسی را بر جایی نشاندن.
-
نشان٢
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ نشاندن و نشانیدن و نشاستن) nešān ۱. = نشاندن۲. نشاننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): آتشنشان.
-
بنشاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] benšāxtan = نشاندن
-
شاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] šāndan = نشاندن
-
نشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نشانیدن، نشاختن، بنشاختن، نشاستن، نشانستن، شاندن› nešāndan ۱. کسی را به نشستن واداشتن؛ وادار به نشستن کردن.۲. جا دادن.۳. خاموش کردن آتش.
-
مغرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: مغارس] [قدیمی] maqres زمینی که در آن نهالکاری کنند؛ جای درخت نشاندن.
-
بازنشاندن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) [قدیمی] bāznešāndan ۱. نشاندن.۲. وادار به نشستن کردن.۳. فرونشاندن.۴. خاموش کردن فتنه یا آتش.
-
نهشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نهستن› neheštan ۱. نهادن؛ گذاشتن.۲. نشاندن؛ نصب کردن.۳. (مصدر لازم) رسوب دادن.
-
کاشتن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹کشتن، کاریدن› (کشاورزی) kāštan ۱. درخت نشاندن.۲. تخم گیاه را زیر خاک کردن که سبز شود.۳. [عامیانه، مجاز] در جایی ثابت قرار دادن: توپ را روی زمین کاشت.
-
نشاختن
فرهنگ فارسی عمید
(مصدر متعدی) ‹نشاستن، بنشاختن، نشاخیدن› [قدیمی] nešāxtan ۱. نشاندن؛ نشانیدن.۲. جا دادن: ◻︎ به فرِّ کیانی یکی تخت ساخت / چه مایه بدو گوهر اندر نشاخت (فردوسی: ۱/۴۴).