کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عطارد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عطارد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عُطارِد] (نجوم) 'atārod, 'otāred نزدیکترین سیاره به خورشید و کوچکترین آنها؛ تیر.
-
جستوجو در متن
-
دوپیکر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dopatkar] (نجوم) [قدیمی] dopeykar برج سوم از دوازده برج فلکی بهصورت دو کودک برهنه؛ خانۀ عطارد؛ جوزا.
-
پاتو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹تاپو› [قدیمی] pātu ۱. ظرف گلی بزرگ که گندم یا جو در آن بریزند.۲. خانۀ عطارد.۳. خانۀ مریخ.
-
شش بانو
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] šešbānu ماه و پنج سیارۀ عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل؛ ششخاتون؛ ششعروس؛ ششبانوی پیر.
-
احتراق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'ehterāq ۱. آتش گرفتن؛ سوختن.۲. (نجوم) [قدیمی] نهان شدن یکی از سیارات زحل، مشتری، مریخ، زهره، و عطارد در زیر شعاع خورشید یا مقارنۀ خورشید با یکی از آن پنج سیاره.
-
خمسه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: خمسَة] [قدیمی] xamse ۱. پنج.۲. پنجگانه: حواس خمسه.〈 خمسهٴ متحیره: (نجوم) [قدیمی، مجاز] عطارد، زهره، مریخ، مشتری، و زحل.〈 خمسهٴ مسترقه: [قدیمی، مجاز] = بهیزک
-
دبیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [پهلوی: dapir] ‹دویر› dabir ۱. کسی که در دبیرستان شاگردان را درس بدهد.۲. [قدیمی] نویسنده؛ منشی.〈 دبیر فلک: [قدیمی، مجاز] سیارۀ عطارد.〈 دبیر آسمان: [قدیمی، مجاز] =〈 دبیر فلک
-
طغراکش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [ترکی. فارسی] [قدیمی] toqrāke(a)š کشندۀ طغرا؛ کسی که کارش نگاشتن طغرا بر سر فرمانها و نامههای پادشاه وقت بوده؛ طغرانویس: ◻︎ ایکه انشای عطارد صفت شوکت توست / عقل کل چاکر طغراکش دیوان تو باد (حافظ: ۲۲۴).
-
تیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tištar] tir ۱. ماه چهارم از سال خورشیدی که اول تابستان است.۲. (نجوم) = عطارد۳. [قدیمی] روز سیزدهم از هر ماه خورشیدی.۴. [قدیمی، مجاز] فصل خزان: ◻︎ اگر به تیرمه از جامه بیش باید تیر / چرا برهنه شود بوستان چو آمد «تیر» (عنصری: ۶۴). Δ...
-
تعقید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] ta'qid ۱ سخن را پیچیده و درهم کردن.۲. (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب کلمات و کنایات دور از ذهن.۳. [قدیمی] گره زدن.〈 تعقید لفظی: (ادبی) پیچیدگی شعر یا نثر بهسبب الفاظ دشوار و درهم بودن کلمات و ضمایر، مانندِ این شعر: آهوی...
-
جنبش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر از جنبیدن) [پهلوی: ĵunbišn] jombeš ۱. تکان؛ حرکت.۲. [مجاز] تغییر.۳. نهضت.۴. (اسم) (سیاسی) گروهی که برای دستیابی به اهداف سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، و امثال آن فعالیت میکند: جنبش آزادیبخش فلسطین.〈 جنبش آبا: حرکت و سیر کوکبهای سیار، مان...
-
سیاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: سیّارَة، مؤنثِ سیّار، جمع: سَیّارات] sayyāre ۱. (نجوم) هر جرم آسمانی که در مداری بیضیشکل میچرخد، از خود روشنایی ندارند و از ستارۀ خود کسب نور میکند. Δ سیاراتی که به دور خورشید میگردند بهترتیب فاصلۀ از خورشید عبارتند از عطارد (...