کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای همآوا
-
اصل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اصول] 'asl ۱. بن؛ پی؛ بنیاد.۲. نژاد.۳. قاعده و قانون.۴. ریشه؛ ریشۀ درخت.۵. (حقوق) هریک از مادههای قانون اساسی یا هر قانون دیگر.۶. آنچه وجودش وابسته به خودش باشد؛ خودِ چیزی.۷. بیخ؛ بن هرچیز؛ بخش زیرین هر چیز.۸. خاستگاه.〈 اص...
-
اسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'asal ۱. نیزه.۲. هر چیز باریک و تیز، مانندِ کارد، شمشیر، و تیر.۳. خار.۴. نوعی نی که از آن حصیر میبافند؛ دوخ.
-
اثل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] 'asl درختی بزرگتر از درخت گز با چوبی بسیار سخت؛ شورگز.
-
عسل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'asal مادۀ شیرینی که زنبور عسل از مکیدن شیرۀ بعضی گلها و گیاهان فراهم میآورد و در کندوی خود خالی میکند؛ انگبین.〈 عسل مصفّا: عسلی که مومش را گرفته باشند.