کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصبی مربوط به اعصاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
کفری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کفر) [عربی. فارسی] kofri ۱. [مجاز] عصبی؛ خشمگین.۲. مربوط به کفر.۳. [قدیمی] کافر.
-
دیروزی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به دیروز) diruzi ۱. مربوط به دیروز.۲. [مجاز] مربوط به گذشته.
-
فردایین
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به فردا) [قدیمی] fard(')āyin ۱. [مقابلِ امروزین] مربوط به فردا.۲. [مجاز] مربوط به آینده.
-
هواپیمایی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] havāpeymāy(')i ۱. مربوط به هواپیما.۲. سازمان مسئول امور پرواز و مسائل مربوط به آن.
-
بوتولیسم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: botulism] (پزشکی) botolism مسمومیت غذایی که به دلیل خوردن غذای آلوده به سم میکروبها به وجود میآید و عوارض آن عبارت است از استفراغ، درد معده، و فلج اعصاب تنفسی.
-
مدنی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به مدینَة) [عربی: مدنیّ] madani ۱. مربوط به جامعۀ متمدن؛ مربوط به تمدن.۲. مربوط به مدینه، شهری در عربستان.۳. از مردم مدینه.۴. [مقابلِ مکی] ویژگی سورههایی از قرآن که در مدینه نازل شده.
-
بیابانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به بیابان) biyābāni ۱. مربوط به بیابان: جانوران بیابانی.۲. [مجاز] وحشی: غول بیابانی.۳. مربوط به خارج شهر: اتوبوس بیابانی.۴. کسی که در بیابان بهسر میبرد.
-
صلبی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به صُلب) [عربی. فارسی] solbi ۱. [مجاز] ویژگی خواهران یا برادرانی که فقط از جانب پدر مشترک باشند.۲. مربوط به پدر.۳. مربوط به یک نسل.
-
امساله
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به امسال) [عامیانه] 'emsāle مربوط به امسال.
-
باختری
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به باختر) bāxtari مربوط به باختر؛ غربی.
-
برونی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به برون) boruni مربوط به برون؛ بیرونی.
-
کیانی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به کیان۳) [قدیمی] kiyāni مربوط به طبیعت؛ طبیعی.
-
جوی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جَو) [عربی. فارسی] javvi مربوط به جَو.
-
ملی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به ملّة) [عربی: ملّیّ] melli مربوط به ملت.
-
جسدی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت نسبی، منسوب به جسد) [عربی. فارسی] jasadi مربوط به جسد.