کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عصا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عصا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: عُصیّ] 'asā ۱. چوبدستی که هنگام راه رفتن به آن تکیه میکنند؛ دستوار؛ دستواره؛ تخله.۲. [قدیمی، مجاز] آلت تناسلی مرد.〈 عصا زدن: در حال راه رفتن با عصا، ته عصا را بر زمین زدن.
-
واژههای همآوا
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] 'āsā ۱. خمیازه؛ دهاندره: ◻︎ چنان نمود به ما دوش ماه نو دیدار / چو ماه من که کند گاه خواب خوش آسا (بهرامی: شاعران بیدیوان: ۴۰۴).۲. زیب؛ زینت؛ زیور؛ آرایش: ◻︎ به انواع نفایس خویشتن را / بهسان نوعروسی کرده آسا (عسجدی: ۲۱).۳. وقار؛ ...
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(پسوند) 'āsā مثل؛ مانند؛ شبیه؛ نظیر (در ترکیب با کلمۀ دیگر): برقآسا، تگرگآسا، شیرآسا، گرگآسا.
-
آسا
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ آسودن) ‹آسای› 'āsā ۱. = آسودن۲. آسایشدهنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تنآسا، جانآسا، دلآسا، روانآسا، کمآسا.
-
جستوجو در متن
-
ردالعجزعلی الصدر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (ادبی) raddol'ajoze'alassadr در بدیع، تکرار کلمۀ اول مصراع اول در آخر مصراع دوم، مانند کلمۀ «عصا» در این شعر: عصا برگرفتن نه معجز بُوَد / همی اژدها کرد باید عصا (غضایری: شاعران بیدیوان: ۴۵۸)؛ تصدیر.
-
دست چوب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] dastčub چوبدستی؛ عصا.
-
عصازنان
فرهنگ فارسی عمید
(قید) [عربی. فارسی] 'asāzanān در حال رفتن و عصا بر زمین زدن.
-
عکاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ‹عکازه› [قدیمی] 'okkāz نوعی عصا با سر آهنی نوکتیز.
-
عصی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عصیّ، جمعِ عصاء] [قدیمی] 'osi[y] ۱. = عصا۲. (نجوم) ستارههای دنبالهدار.
-
چوب دست
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چوبدستی› čubdast چوبی که در دست میگیرند؛ عصا؛ دستوار؛ دستواره.
-
ارژن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ارزن، ارژنه، ارجن، ارجان› (زیستشناسی) 'aržan درختچۀ بادام کوهی با میوۀ تلخ و چوب سخت و راست که از چوب آن عصا درست کنند و در نواحی کوهستانی و خشک میروید.
-
عنزه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عنزَة] [قدیمی] 'anaze ۱. نیزۀ کوتاه.۲. چوبی بلندتر از عصا که در سر آن آهن نوکتیز باشد و به زمین فرو برود.
-
پاافزار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹پایافزار، پافزار، پااوزار، پایزار، پوزار› [قدیمی] pā'afzār کفش؛ پاپوش؛ پایدان: ◻︎ با تو رضوان نهاده پیش بهشت / چند کرت عصا و پاافزار (انوری: ۱۸۳).