کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عزاداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عزاداری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'azādāri عزادار بودن؛ سوگواری در مرگ کسی.
-
جستوجو در متن
-
سینه زن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) sinezan کسی که در ایام عزاداری با دست بر سینۀ خود بزند و عزاداری کند.
-
حسینیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حسَینیَّة] hoseyniy[y]e مکانی برای برگزاری مراسم عزاداری، بهویژه عزاداری برای امام حسین؛ تکیه.
-
سوگواری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) sugvāri ماتمداری؛ عزاداری.
-
کتل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] kotal ۱. عَلَم عزاداری.۲. [قدیمی] اسب یدک؛ جنیبت.
-
مرثیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مرثیَة، جمع: مراثی] marsiye ۱. شعر یا سخنی که در سوگواری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) عزاداری.
-
تعزیت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعزیة] [قدیمی] ta'ziyat ۱. صبر و شکیبایی دادن به مصیبتدیده و دلجویی کردن او؛ تسلی دادن؛ تسلیت گفتن.۲. عزاداری کردن.
-
روضه خوان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] ro[w]zexān آنکه در مجالس سوگواری و عزاداری ذکر مصیبت امام حسین و کربلا میکند؛ کسی که کارش خواندن روضه است.
-
نوحه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: نَوحَة] no[w]he ۱. آنچه در مراسم سوگواری و عزاداری خوانده میشود.۲. (اسم مصدر) گریهوزاری و شیون بر مرده؛ مویه.
-
عاشورا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عاشوراء] ‹عشوری، عشور، عاشوری› 'āšurā روز دهم ماه محرم که حسینبن علی در کربلا شهید شد و شیعیان در این روز عزاداری میکنند.
-
عزا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عزاء] 'azā ۱. اندوه شدید بر اثر مرگ کسی؛ سوگ؛ ماتم.۲. (اسم مصدر) عزاداری کردن؛ سوگواری.
-
تکیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تَکیَّة] te(a)k[i]ye ۱. پشت دادن به چیزی؛ پشت خود را به چیزی نهادن.۲. (اسم) محل وسیع برای روضهخوانی و عزاداری.۳. (اسم) [قدیمی] جای نگهداری مستمندان.
-
تعزیه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: تعزیَة] ta'ziye ۱. روضهخوانی، عزاداری، و برپا داشتن مجلس عزا برای هریک از امامان، مخصوصاً امامحسین.۲. (اسم) نمایشی با کلام منظوم یا آهنگین که مصائب ائمه به ویژه امامحسین را به تصویر میکشد.
-
توغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹توق› [قدیمی] tuq ۱. علم؛ پرچم؛ رایت؛ علامت.۲. علم بزرگی که در ایام عزاداری پیشاپیش دسته حرکت میدهند و بر سر آن شکل پنجه است و دو طرف پنجه را با پرهای بزرگ و شالهای ترمه زینت میدهند.