کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عروسی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عروسی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [عربی. فارسی] 'arusi ۱. ازدواج.۲. (اسم) جشنی که به مناسبت ازدواج دو نفر برگذار میشود.
-
جستوجو در متن
-
مادبه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: مٲدبَة، جمع: مآدب] [قدیمی] ma'dabe سفرۀ طعام که در مهمانی بهخصوص مهمانی عروسی بیندازند.
-
طوی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹طو، توی› [قدیمی] toy ۱. جشن؛ شادی.۲. جشن عروسی.
-
مادرزن سلام
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) mādarzansalām جشنی در روز بعد از عروسی که در آن داماد به دیدن مادرزن خود میرود و به او هدیهای میدهد.
-
دست پیمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] dastpeymān آنچه از نقد و جنس که پیش از عروسی از طرف داماد به خانۀ عروس فرستاده شود.
-
بیوگانی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [قدیمی] bayugāni عروسی: ◻︎ ساخت آنگه یکی بیوگانی / هم بر آیین و رسم یونانی (عنصری: ۳۷۰).
-
زله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: زلَّة] [قدیمی] zalle ۲. ولیمه و مهمانی عروسی.۳. خوردنی و خوراکی که از مهمانی با خود میبردند.
-
حجله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: حَجَلَة] hejle اتاقی مزین و آراسته که عروس و داماد شب اول عروسی را در آن بهسر میبرند.
-
ولیمه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: ولیمَة، جمع: وَلائِم] valime مهمانیای که به مناسبت عروسی، بازگشت از سفر زیارتی، تولد فرزند، یا خرید خانه و مانند آن میدهند.
-
قباله پیچ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [قدیمی] qabālepič تکۀ شال، ترمه، یا پارچۀ گرانبهای دیگری که قبالۀ عروس را در آن بپیچند و در شب عروسی به خانۀ او بفرستند.
-
شاه بالا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹شهبالا› [قدیمی] šāhbālā جوانی همبالا و همسال داماد که شب عروسی دوشبهدوش داماد حرکت میکند؛ ساقدوش.
-
عرس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] 'or[o]s ۱. زفاف.۲. مهمانی و جشن عروسی؛ مهمانی و طعامی که بعد از آوردن عروس به خانۀ داماد میدهند.
-
داماد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: dāmāt] dāmād ۱. مردی که تازه زن گرفته و عروسی کرده: ◻︎ مجو درستی عهد از جهان سستنهاد / که این عجوزه عروس هزار داماد است (حافظ: ۹۰).۲. نسبت شوهر دختر هر مرد یا زنی نسبت به آن مرد یا زن.۳. شوهر خواهر.〈 داماد شدن: (مصدر لازم) زن گرف...
-
فلرزنگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹فلرز› falarzang خوردنی و غذایی که از مجلس عروسی یا مهمانی با خود میبرند: ◻︎ آن زن از دکان برون آمد چو باد / پس فلرزنگش به دستاندر نهاد (رودکی: ۵۳۲).