کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرق کشی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عرق النسا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرقالنَّساء] (پزشکی) [قدیمی] 'erqonnesā از بیماریهای اعصاب که غالباًً در کمر بروز میکند و تا زانو و پا میرسد؛ سیاتیک.
-
عرق جوش
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (پزشکی) 'araqjuš جوشهای ریز که بهواسطۀ عرق زیاد در پوست بدن پیدا میشود؛ عرقگز.
-
عرق چین
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'araqčin نوعی کلاه ساده از جنس پارچۀ نازک که زیر کلاه یا عمامه بر سر میگذارند.
-
عرق خور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'araqxor کسی که عرق میخورد؛ میگسار.
-
عرق سوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (پزشکی) 'araqsuz سوزش پوست بدن از عرق بسیار؛ بیماری حاد پوستی که از گرمای سخت و عرق فراوان ایجاد میشود و بیشتر چینهای پوست را فرامیگیرد.
-
عرق کرده
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] 'araqkarde خویکرده؛ آنکه عرق از پوست بدنش جاری شده.
-
عرق گز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت مفعولی) [عربی. فارسی] (پزشکی) 'araqgaz = عرقجوش
-
عرق گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت فاعلی) [عربی. فارسی] 'araqgir ۱. آنکه عرق میوهها و گیاهها را میگیرد؛ عرقکش.۲. پیراهن نازک که زیرپیراهن بر تن میکنند؛ زیرپیراهنی.۳. پارچه یا حولهای که عرق بدن را با آن خشک میکنند.۴. پارچهای که بر پشت اسب در زیر زین میاندازند.