کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرضة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: عَرضَة] 'arze ۱. عرض؛ پیشنهاد.۲. نمایش؛ ارائه.۳. در دسترس یا معرض خرید قرار دادن کالا.〈 عرضه داشتن (کردن): (مصدر متعدی)۱. اظهار کردن؛ بیان کردن.۲. ارائه دادن؛ نشان دادن.
-
عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: عرضَة] 'orze ۱. لیاقت؛ طاقت؛ توانایی.۲. [قدیمی] نشانه؛ در معرض.
-
بی عرضه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [فارسی. عربی] bi'orze ۱. بیلیاقت.۲. بیهمت.۳. بیکاره.
-
جستوجو در متن
-
بی عرضگی
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) [فارسی. عربی. فارسی] bi'orzegi بیعرضه بودن.
-
معروض
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] ma'ruz محل عرضه.
-
سریال
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [فرانسوی: sérial] ser[i]yāl مجموعهای که جزءبهجزء عرضه شود.
-
کافه رستوران
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: café- restaurant] kāferestu(o)rān رستورانی که علاوه بر غذا، چای، قهوه، و مانند آن هم عرضه میشود.
-
فرضه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: فُرضَة، جمع: فُرَض] [قدیمی] forze ۱. محل عرضۀ کالا.۲. بندرگاه.
-
چلفتی
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] čolofti بیدستوپا و بیعرضه و نالایق؛ بیکاره؛ پخمه.
-
پفیوز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عامیانه] pof[i]yuz ۱. مرد سست، تنبل، بیعرضه، و بیکفایت.۲. بیرگ؛ بیغیرت.
-
بار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: bar] bār ۱. محلی مانند رستوران که در آنجا نوشابههای الکلی عرضه میشود.۲. پیشخوانی در هتل، رستوران، و مانندِ آن که برای عرضۀ نوشابههای الکلی به کار میرود.۳. قفسۀ مخصوص نگهداری مشروبات الکلی.
-
اشانتیون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: chantilloné] 'ešāntiyon ۱. نمونۀ رایگان کالا که به منظور تبلیغ به مشتری عرضه میشود.۲. [عامیانه، مجاز] مقدار کمی از چیزی.
-
بی دست وپا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) bidastopā ۱. انسان یا حیوان که دستوپایش معیوب و ازکارافتاده باشد.۲. [مجاز] آدم زبون و عاجز.۳. [مجاز] بیعرضه.
-
سوسیس
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: saucisse] so(u)sis نوعی خوراک که از گوشت چرخکرده، ادویه و مواد دیگر تهیهشده و داخل پوشش پلاستیکی به شکل استوانه عرضه میشود.