کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عرش پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] 'arš ۱. در روایات دینی، جایی فراتر از همۀ آسمانها؛ بلندای آسمان.۲. آسمان.۳. [قدیمی] تخت؛ سریر.
-
واژههای همآوا
-
ارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (فقه) 'arš ۱. دیه؛ تاوان.۲. مابهالتفاوت ارزش کالای سالم و معیوب که فروشنده باید به خریدار بپردازد.
-
ارش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹آرش، رش › (ریاضی) [قدیمی] 'araš واحد اندازهگیری طول، تقریباً برابر با نیم متر که بر مبنای فاصلۀ سر انگشتِ میانۀ دست تا آرنج اندازهگیری میشد؛ ذراع: ◻︎ به کف ماروش نیزهٴ دهارش / ز خون عدو یافته پرورش (هاتفی: مجمعالفرس: ارش).
-
جستوجو در متن
-
رب العرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] rabbol'arš خداوند عرش؛ خدایتعالی.
-
سدرةالمنتهی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] sedratolmontahā درختی در بهشت یا در آسمان هفتم در طرف راست عرش.
-
فلک الافلاک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] falakol'aflāk فلک نهم که آن را محیط بر عالم ماده میدانستند؛ فلکالمحیط؛ عرش.
-
سبزفرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی، مجاز] sabzfarš آسمان: ◻︎ شنیدم که بالای این سبزفرش / خروسی سپید است در زیر عرش (نظامی۶: ۱۰۳۰).
-
ذات الکرسی
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی (= صاحب کرسی)] (نجوم) [قدیمی] zātolkorsi یکی از صورتهای فلکی شمالی مرکب از چندین ستاره بهصورت زنی که بر تخت نشسته و هر دو پا را بر زمین نهاده؛ عرش و منبر؛ خداوند منبر؛ مرٲة ذاتالکرسی.
-
فرش
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] farš ۱. قالی.۲. هرچیز گستردنی.۳. [مقابلِ عرش] [قدیمی، مجاز] زمین.〈 فرش کردن: (مصدر متعدی)۱. گستردن فرش بر زمین.۲. گستردن.
-
گرزمان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹گروسمان› [قدیمی] gar[o,a]z[a,o]mān ۱. عرش.۲. آسمان؛ سپهر: ◻︎ مه و خورشید با برجیس و بهرام / زحل با تیر و زهره بر گرزمان (دقیقی: ۱۰۴).۳. بالاترین مرحلۀ بهشت؛ بهشت برین.
-
اوتاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: اَوتاد] [قدیمی] 'o[w]tād ۱. [جمعِ وَتَد] = وتد۲. (تصوف) چهار یا هفت تن از پیشوایان و بزرگان طریقت که جهان هیچگاه از وجود آنان خالی نیست و هرگاه یکی از آنان فوت شود نایبی جای او مینشیند؛ هفتتنان؛ هفتمردان: ◻︎ هفتفرزند تو که اوتاد...
-
نهاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، بن ماضیِ نهادن) [پهلوی: n(i)hātan] na(e)hād ۱. = نهادن۲. سرشت؛ طبیعت: ◻︎ خدای عرش جهان را چنین نهاد «نهاد» / که گاه مردم شادان و گه بُوَد ناشاد (رودکی: ۴۹۵).۳. ضمیر؛ دل.۴. سازمان؛ مؤسسه.۵. بنیان؛ اساس.۶. (ادبی) = مسندٌالیه۷. [قدیمی] روش؛ طرز؛ ر...
-
طارم
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [معرب، مٲخوذ از فارسی: تارم] [قدیمی] tāra(o)m ۱. خرگاه؛ سراپرده.۲. گنبد.۳. خانۀ چوبی.۴. نردۀ چوبی یا فلزی.۵. چوببستی که برای تاک درست میکنند.〈 طارم اخضر: [قدیمی، مجاز] آسمان.〈 طارم اطلس: [قدیمی، مجاز] = 〈 طارم اخضر〈 طارم ا...