کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
عجیب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
عجیب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] 'ajib ۱. هرچه از آن تعجب میکنند؛ شگفتآور؛ شگرف.۲. (قید) بهطور شگفتآور: غروبها عجیب دلگیر بود.
-
واژههای مشابه
-
عجیب الخلقه
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی: عجیبالخلقَة] 'ajibolxelqe با اندامی شگفتانگیز یا ناقص.
-
جستوجو در متن
-
شگفت
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: škuft] ‹اشگفت› šegeft عجیب؛ حیرتانگیز.
-
اعجب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] 'a'jab عجیبتر؛ شگفتآورتر؛ بهشگفتآورندهتر.
-
افد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [پهلوی: awd] ‹افتد› [قدیمی] 'af[e]d شگفت؛ عجب؛ عجیب؛ شگفتآور.
-
استغراب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] 'esteqrāb عجیب و غریب دانستن؛ تعجب کردن؛ شگفتی.
-
مستغرب
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostaqrab غریبشمرده؛ عجیبوغریب؛ بیگانه.
-
مستطرف
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mostatraf ۱. تازه؛ نو.۲. شگفت؛طرفه؛ عجیب.
-
مفلق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی] [قدیمی] mofleq شاعری که سخن شگفت و عجیب بیاورد؛ مبدع.
-
مفیق
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] [قدیمی] mofiq ۱. باهوش.۲. شاعری که سخن عجیب میآورد؛ مفلق.
-
احدوثه
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: احدوثَة، جمع: احادیث] [قدیمی] 'ohduse ۱. افسانه؛ حادثۀ عجیب.۲. ذکر؛ نام.۳. حادثه؛ پیشامد.
-
نغز
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] naqz هر چیز عجیب و بدیع که دیدنش خوشایند باشد؛ خوب؛ نیکو؛ لطیف؛ بدیع.
-
اعجاب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] 'e'jāb ۱. به شگفت آوردن کسی را.۲. عجیب دانستن و به شگفت آمدن.۳. [قدیمی] خودبینی؛ خودپسندی.